اهلیت ایالات
1 min read
اهلیت ایالات:
انعقاد معاهده یکی از اساسیترین و مهمترین ویژگیهای دول دارای حاکمیت است. از اینرو تردیدی نیست که حکومت مرکزی و فدرال جز در حدود رعایت قواعد آمره، از صلاحیت عام و مطلق در انعقاد معاهدات بینالمللی با دیگر تابعان اصلی حقوق بینالملل از جمله دولتها و سازمانهای بینالمللی برخوردار هستند. در این راستا ماده 6 کنوانسیون حقوق معاهدات چنین مقرر میدارد که هرکشوری دارای اهلیت برای انعقاد معاهدات است. در خصوص اهلیت ایالتها نیز پیش نویس کمیسیون حقوق بینالملل 1966 چنین مقرر داشته بود که دولتهای عضو یک اتحادیه فدرال ممکن است اهلیت انعقاد معاهدات داشته باشند اگر چنین اهلیتی در قانون اساسی دولت فدرال پیش بینی شده باشد.(E.Viliger,2009;125) مادهی 6 کنونی کنوانسیون حقوق معاهدات که در گزارش والداک مطرح شده بود، اهلیت دولتها را برای انعقاد معاهدات همچنین اهلیت بالقوه دولتهای عضو کشور فدرال، کشورهای غیرمستقل و سازمانهای بینالمللی را به رسمیت میشناخت. در گزارش سال 1962 کمیسیون حقوق بینالملل، سه نهاد دارای اهلیت انعقاد معاهده را به شرح ذیل نام برد: 1) دولتها 2) دول عضو یک اتحادیه فدرال 3) سازمانهای بینالمللی. (E.Viliger,2009;126-130)
گزارش 1965 کمیسیون حقوق بینالملل، در خصوص باقی ماندن پاراگراف 2 در خصوص اهلیت معاهدهسازی دول عضو اتحادیه فدرال بحثهای زیادی بوجود آورد. دو پاراگراف به طور جداگانه به رای گذاشته شدند و به تصویب رسیدند به طوریکه مادهی 5 پیشنویس کمیسیون حقوق بینالملل دست نخورده باقی ماند.
در سال 1968 در کنفرانس وین تقاضای حذف پاراگرافهای 1و2 رد شد( بموجب آن تقاضای حذف کامل ماده فیصله یافت).
در سال 1969 به موجب درخواست هیات نمایندگی کانادا پاراگراف 2 پیش نویس 1966 کمیسیون حقوق بینالملل در نهایت رد شد، 66 هیات به حذف ماده رای موافق، 28هیات رای مخالف و 13 هیات رای ممتنع دادند. اما پاراگراف 1(مادهی 6 کنونی) با 88 رای موافق در مقابل 5 رای مخالف و10 رای ممتنع تصویب شد.
مادهی6 مبتنی بر اصل برابری حاکمیت دولتهاست. نشاندهنده قاعده کلی در حقوق بینالملل و اعلامیه روابط دوستانه است. مادهی 6 مقررهایی هفت کلمهایی و کوتاهترین ماده کنوانسیون است. این امر باعث بوجود آمدن مشکل قابل توجهی در گزارش کمیسیون بینالمللی حقوق در خصوص مسائل مطرح شده در این ماده میشود. ماده توصیف و بیانیه عمومی عمدی اعلان یکی از ویژگی های اساسی از استقلال یعنی اهلیت برای انعقاد معاهده را مقرر میدارد. در انطباق با مواد 1و2 شق(1) (a)، مادهی 6 محدودهی کنوانسیون انعقاد معاهدات بین دولتها را محدود کرده است. (E.Viliger,2009;126-130)
مادهی 6 بیانگر این نکته مهم است که دولتها دارای اهلیت انعقاد معاهده میباشند. اهلیت به دو عنصر در معاهدهسازی اشاره دارد: 1) این شرط برای اعتبار معاهده ضرورت دارد از این رو اعتبار بستگی به اهلیت طرفین معاهده دارد. 2)در صورت نبود اهلیت ذاتی برای انعقاد معاهدات یک نهاد بینالمللی نمیتواند یک دولت باشد.
اهلیت به توانایی طرح ادعا و حقوق و تکالیف نسبت به سایر تابعان حقوق بینالملل اشاره دارد. دولتها دارای اهلیت قانونی برابر هستند. این اهلیت ذاتاً به دلیل وجود شخصیت حقوق بینالمللی دولتها، وجود دارد. هر دولتی به واسطه آنکه دارای حاکمیت است از حق انعقاد معاهده، برخوردار است. بنابراین فکر معاهدهسازی یک مشخصه حاکمیت دولتها در معرفی خود است. داشتن اهلیت به معنای حق عضویت در معاهده خاص نیست. در حقوق بینالملل قاعدهایی وجود ندارد که به هر دولتی اجازه دهد عضو هر معاهدهایی شود. این مسئله با اصل اساسی آزادی دولتها در انتخاب دول عضو معاهده منافات دارد. ماده 6 متعرض اهلیت یا عدم اهلیت دیگر تابعان حقوق بینالملل نیست و تنها به اهلیت دولتها در انعقاد معاهده اشاره دارد مضاف بر اینکه حقی برای دولتها برای ورود به هر معاهده قائل نمیشود. اهلیتی که یک دولت دارد ذاتی و نامحدود است نهادهایی مانند سازمانهای بینالمللی تنها از اهلیت محدود برخوردارند. در بیان این نکته که هر دولتی اهلیت انعقاد معاهدات را دارد ماده 6 حاوی اصل برابری دولتهانیز هست.
در نگاهی اجمالی به نظر میرسد مادهی 6 صرفاً تکرار مطالبی است که به شکل دیگر در مواد 1و2 بیان شده است. اگرچه تفاوت آشکار است: مادهی 1 قلمرو کنوانسیون را به معاهده بین دولتها محدود میکند در حالیکه مادهی2 اصطلاحات به کار رفته در کنوانسیون را توضیح میدهد. به عبارت دیگر مادهی6 دامنه مطلق حق هر دولت برای انعقاد معاهده را بیان میکند هرچند رعایت مفاد ماده 53( در خصوص لزوم عدم مغایرت معاهده با قواعد آمره) دامنه اعمال حق را محدود میکند. در نهایت به عنوان یک قاعده، اهلیت دولتها برای انعقاد معاهده بوسیلهی روسای دولت، حکومت وزرای امور خارجه یا از طریق نمایندگان دولت آنطور که در مادهی7 مقرر شده انجام میشود.
مادهی 6 مفهوم اهلیت را تعریف نکرده است، و موضوع اهلیت ایالتها تشکیل دهنده دولتها برای انعقاد معاهده نامعین باقی میماند. البته این بدان معنا نیست که در صورت سکوت کنوانسیون، ایالتها از اهلیت انعقاد معاهده برخوردار نیستند بلکه تنها میتوان گفت که چنین معاهداتی تحت پوشش کنواسیون قرار نمیگیرد. همانگونه که گفته شد بند 2ماده 5 پیش نویس کیسیون حقوق بینالملل 1966در خصوص اهلیت دول عضو کشور فدرال برای انعقاد معاهدات در سال 1969 حذف شد و تنها گفته شد که هر دولت دارای اهلیت انعقاد معاهده است. بنابراین میتوان گفت در هر مورد که دولت عضو یک کشور فدرال در عرصه بینالمللی به عنوان کشور شناخته شود از اهلیت انعقاد معاهده برخوردار خواهد بود مثلاً در دوران اتحاد جماهیر شوروی، دولتهای بلاروس و اوکراین که جزو جمهوریهای آن کشور بودند، از این امکان برخوردار بودند که عضو سازمان ملل متحد شده و از اختیار پیوستن به معاهدات تحت نظارت ملل متحد برخوردار بودند.اگرچه این موضوع تنها به دلایل سیاسی بود که آنها از همان ابتدا عضو ملل متحد باشند از این جهت که اتحاد جماهیر شوروی از 3 رای در مجمع عمومی ملل متحد برخوردار باشد و این امتیاز در مذاکرات یالتا از سوی روزولت و چرچیل به استالین داده شد لازم به ذکر است که امروزه هیچ ایالتی از حق عضویت مستقل در مجمع عمومی سازمان ملل متحد برخوردار نیست. در هر حال ماده 6 کنوانسوین به شرح شرایط دولت بودن نمیپردازد مثلاً به این مساله نمیپردازد که آیا نهادی خاص مانند فلسطین دولت است یا نه؟ (Aust,2000;47)
مواد پیشنویس پذیرفته شده توسط کمیسیون حقوق بینالملل در 1966 محصولی از مرحلهی آخر کار کمیسیون در خصوص حقوق معاهدات بودند. وضع قاعده در مورد اهلیت ایالتها در سال 1962 با گزارش اولیه گزارشگر ویژه (آقای ولداک) آغاز شد که در آن او احتمالی را فراهم آورد که اعضای فدراسیون یا اتحادیهها و کشورهای غیرمستقل ممکن است اهلیت وارد شدن به معاهدات را داشته باشند. مادهی 3 چنین مقرر میداشت: 1- اهلیت در عرصه بینالمللی(که اهلیت در عرصه بینالملل برای تبدیل شدن به یک طرف معاهده مربوط میشود). برای هر دولت مستقل، چه دولت بسیط، و چه فدراسیون یا شکلهای دیگری از اتحاد کشورها وجود دارد.
2-{آ}در مورد یک فدراسیون یا دیگر اتحادهای دولتها (کشورها)، اهلیت بینالمللی به عنوان یک طرف معاهدات منحصراً منصرف به دولت فدرال یا اتحادیه میباشد. اما، اگر اساسنامهی یک فدراسیون یا اتحادیه، برای ایالتها یا دولتهای عضو، صلاحیت ورود به معاهده را پذیرفته باشد، این اهلیت برای ایالتها و یا دول عضو اتحادیه نیز وجود خواهد داشت.
2-{ب} یکی از دول عضو فدراسیون یا اتحادیه از اهلیت بینالمللی به عنوان طرف معاهدات ممکن است برخوردار شود که به مجرد آن قدرت ورود به توافقات به طور مستقیم با کشورهای خارجی توسط اساسنامه را دارد.
2-{ج}اگر عضوی از ملل متحد باشد.
2-{د}چنانچه توسط یک دولت فدرال یا اتحادیه یا توسط دولت یا دولتهای متعاهد برای داشتن هویت بینالمللی شناسایی شود.
با این حال کمیسیون در 1962و نسخهی مواد پیشنویس خود بیش از اینکه تصمیم بگیرد حوزهی خود را برای توافقات بین کشورها محدود سازد، مادهی 3 را بیان کرد.(Yrbk,. Of Int’l Law Commission, 1965,II,p158) آنچه که سابقاً در پیش نویس 1966 قرار داشت به صورت مادهی5 بدین شکل بیان میشود: 1- اهلیت مورد نظر برای ایجاد معاهدات تحت حقوق بینالملل توسط کشورها و دیگر تابعان حقوق بینالملل وجود دارد. 2- دریک دولت فدرالی، اهلیت کشورهای عضو یک اتحادیهی فدرالی برای ایجاد معاهدات به قانون اساسی دولت فدرال بستگی دارد.( Yrbk. Of Int’l law commission, 1962,II, p164) در تفسیر حقوقی این ماده، پیشنویس کمیسیون بیان داشت: عبارت “دیگر تابعان حقوق بینالملل” در ابتدا برای پوشش دادن سازمانهای بینالمللی و نیز از بین بردن هر گونه شکی در مورد اهلیت واتیکان در انعقاد معاهدات به کار رفت.3-پاراگراف 2به مورد دولتهای فدرالی که قوانین اساسی آنها در برخی نمونه برای دولتهای عضوش ظرفیتی از اهلیت ایجاد معاهده را امکانپذیر میسازد مربوط میشود… . به طور معمول اهلیت معاهدهسازی به یک حکومت فدرالی مربوط است اما هیچ قاعدهای در حقوق بینالملل وجود ندارد که اهلیت کشورهای عضو فدراسیون برای ایجاد معاهدات با کشورهای ثالث را انکار کند. سوالی که مطرح میشود این است که دولت ایالتی آیا به عنوان یک رکن دولت فدرال وارد معاهده میشود و یا آنکه به عنوان یک واحد مستقل، معاهده را منعقد میکند؟ در این مورد نیز راهحل را باید در مقررات قانون اساسی فدرال جستجو کرد.(Id,p164)
نقص مواد پیشنویس کمیسیون در وضع قواعدی در خصوص اهلیت ایجاد معاهده توسط کشورهای غیرمستقل نسبت به اعضای اتحادیههای فدرالی باعث طرح بررسیها و نظرات انتقادی توسط برخی از حکومتها شد. کشورهای متحده پادشاهی (انگلیس) در خصوص مادهی 3 از پیشنویس 1962 بیاناتی را ارایه داد:
حکومت سلطنتی انگلیس بند 1 مادهی 3 در مادههای پیشنویس گزارشگر ویژه را بر فرمول کمیسیون حقوق بینالملل که عبارت “تابعان حقوق بینالملل ” را به طور کافی تعریف نمیکند، ترجیح میدهد. کشورها و سرزمینهای بسیاری وجود دارند که حق حاکمیت کامل کمتری را در اختیار دارند. در موارد معین چنین کشورها و سرزمینهای خود را قادر ساختهاند که به وسیلهی تفویض معاهده و مفاهیم مشابه با کشورهای خارجی معاهداتی را منعقد سازند. تفسیر حقوقی ماده وجود چنین مفاهیمی را به دست نمیدهد. ( Yrbk. Of Int’l Law commission, 1966, II,p.343)
ایالات متحده یک دیدگاه مشابه را با عبارات منسجمتری ارایه داد “مشاهده میشود که با وجود اینکه شروط پاراگراف نسبت به مواردی که در تفسیر حقوقی کمیسیون موجود است ارایه میشوند محدودیتهای بیشتری در حوزههایی که برای عدم وابستگی(استقلال ) ایجاد میشوند، اعمال میکند. منبع موجود برای دیگر” تابعان حقوق بینالملل”بسیار کلی است و ممکن است دارای اعتبار ناچیزی باشد. از طرف دیگر برای محدود ساختن حوزهی موجود برای سازمانهای بینالمللی، مقر پاپ و مواردی چون اجتماعات شورشی بسیار محدود هستند. کشورهای مستعمره و نهادهای مشابه بحثی از میزانهای توانایی در هدایت روابط خارجی را ارایه دادند. به ویژه در زمان رسیدن به حالت ایالتی نباید در حالت یک کشور متمرد قرار گیرند تا یک توافق بینالمللی را ایجاد کنند.
زمانی که کشور اصلی به کشور مستعمراتی یا دیگر نهادهای تابعه صلاحیت هدایت روابط خارجی مربوط به موضوعات معین را واگذار کرد، یا به طور ویژه به آن صلاحیت ایجاد یک توافق مشخص داد قواعد جدید معاهدات نباید از تعهدات وارده بر چنین شرایطی از توافقات بینالمللی معتبر جلوگیری کند تا جایی که به چنین کشور مستعمراتی یا نهادی توسط کشور اصلی در هدایت روابط خارجی میزانی از صلاحیت و توانایی محول شود. در چنین شرایطی لزوماً به یک تبعهی حقوق بینالملل برای اهداف مادهی 3 پاراگراف 1 تبدیل میشود. در شکل جنبشهای موجود در نهادهای جدید به سوی استقلال کامل یک تناقض آشکار وجود دارد یعنی مناطقی که به سمت مستقل شدن پیش میروند دولتهای اصلی (کشورهای اصلی) نمیتوانند به آنها صلاحیتی مبنی بر ایجاد توافقاتی با نام خود واگذار کنند. (Id, p.346)
مشاهدهی یک حوزهی محدودتر توسط هلند صورت گرفت. دولت هلند اشاره دارد که ممکن است پاراگراف2 علاوه بر اتحادیههای فدرالی برای شکلهای دیگری از کشورها قابل اجرا باشد به عنوان نمونه برای پادشاهی هلند با سه کشور خودمختار قانون پادشاهی توسط حکومت پادشاهی به حکومتهای کشورهای منحصر بفرد قدرتهایی را برای ایجاد دستههای معینی از معاهدات محول میسازد. چنانچه کمیسیون هلند برای این نمونه از شکل دولت که با اشکال فدرالی شناخته شده متفاوت است به تفسیر حقوقی خود رجوع کند حکومت هلند خشنود خواهد شد.( Id, p.313)
تنها یک کشور یعنی کوبا ظاهراً انکار کرده است که نهادهای وابسته دارای اهلیت ایجاد معاهده بودند.” مادهی 5 که به پرسش مهم اهلیت کشورها برای انعقاد معاهدات پرداخته باید در مفهوم کلمهی دولت-کشور در این زمینه کاوش بیشتری انجام دهد و تنها کشورهایی که از حق حاکمیت داخلی و خارجی استفاده کردند دارای اهلیت برای عقد معاهدات هستند. یک معاهدهای منعقد شده بین طرفین که یکی از آن که از حق حاکمیت محدود و رسمی استفاده کرده را باید تحت حقوق معاهدات فاقد درجهی اعتبار پنداشت زیرا طرفی که در موقعیت فرعی قرار داشت به لحاظ قانونی فاقد اهلیت عقد معاهده بود تنها در زمانی یک توافق مشترک وجود دارد که هر دو طرف از آزادی معاهداتی کاملی برخوردار باشند.”(U.N.Doc.A/CONF.39/5, Vol.I, 10 Feb. 1968,p. 97)
همانگونه که در تعریف معاهده آمده است، در معاهدات بینالمللی، تنها تابعان این حقوق یعنی دولتها و سازمانهای بینالمللی، اهلیت انعقاد آن را دارند. در این زمینه بعضی نویسندگان حقوق معاهدات گفتهاند: اصولاً همانطور که در عمل دیده میشود اگر معاهدهایی به امضای دولتی برسد که به طور موثر قدرت را در دست دارد، معتبر است. در این قبیل موارد به لحاظ حقوق بینالملل، مشروعیت داشتن یا نداشتن دولتها، اصلاً مطرح نیست.(فلسفی، 1370؛170)
به موجب قانون اساسی بعضی کشورها، دولت از لحاظ سیاسی به بخشهای فرعی تقسیم میشود. در کشورهای فدرال دارای دو نوع قانون اساسی هستند: 1)قانون اساسی دولت فدرال 2)قانون اساسی دولتهای تشکیل دهنده فدرال (ایالتها).
دول ایالتی فاقد استقلال و حاکمیت مستقل هستند اما مطابق مقررات قانون اساسی، اهلیت انحصاری انعقاد معاهده در برخی مسائل، اهلیت اشتراکی با دولت فدرال در خصوص بعضی موضوعات دارند و در بعضی مسائل به هیچوجه اهلیت ندارند. خیلی از قوانین اساسی کشورهای فدرال به این مسئله پرداخته که آیا دولتهای تشکیل دهنده (ایالتها) اختیار ورود به معاهدات را دارند یا نه؟ در کشورهای استرالیا و کانادا ایالتها چنین اختیاری ندارند اگرچه ایالات متحده ایالتها را از ورود به توافقات با دولتهای خارجی منع کرده است به طور خاص در دهههای اخیر بسیار دیده شده که ایالتی با ایالت دیگر از اتحادیههای دیگر به چنین توافقاتی میپیوندند یا به شکل قانونی به آن ملتزم میشود. این معاهدات موضوعاتی را به طور وسیع دربرمیگیرد که شامل تجارت، توسعه، امور مالی و فرهنگی است. اما جای تردید است که آیا چنین معاهداتی به صورت اختصاصی در کنوانسیون وین تعریف شدهاند. از سوی دیگر بعضی از قوانین اساسی فدرال به ایالتهای خود اجازهی انعقاد موافقتنامههای خاصی را در سطح قانونگذاری دادهاند یا اخذ اجازه از دولت فدرال را لازم دانستهاند هرچند این امر به طورکلی با احترام به حیطه محدودیتها در خصوص موضوعات است.( Aust,2000;48)
درادامه مطالب این فصل سعی شده تا وضعیت کشورهای فدرال در خصوص اهلیت ایالاتشان برای انعقاد معاهده به صورت موردی رسیدگی شود. در این راستا کشورهای فدرال به سه دسته اصلی تقسیم شدهاند: الف) کشورهایی که به ایالات خود اهلیت انعقاد معاهده را در سطح وسیعی اعطا کردهاند. ب) کشورهایی که اهلیتی محدود و صرفاً در زمینههایی خاص به ایالات خود اعطا کردهاند. ج) کشورهایی که اهلیت انعقاد معاهده را در هیچ زمینهای برای ایالات خود قائل نشدهاند.
3-1-1- : ایالات دارای اهلیت انعقاد معاهده:
کشورفدرال آلمان:
براساس قانون اساسی آلمان اختیار لندرها برای انعقاد معاهدات با نام خود در خصوص مسائل مرتبط با قانونگذاری سرزمینی محدود شده است. با این حال، توافق قبلی دولت فدرال برای هر توافقنامه لازم است تا سال 1949 لندرها بیش از 80 توافقنامه که اکثراً با دول همسایه راجع به مسائل تکنیکی مانند مقررات مرزی، منعقد کردهاند. (Aust,2000;48)
کشور فدرال بوسنی و هرزگوین:
کشور بوسنی و هرزگوین به لحاظ موقعیت جغرافیایی در جنوب شرق اروپا و در شبه جزیره بالکان قرار گرفتهاست و با کشورهای کرواسی، صربستان و مونته نگرو مرز مشترک دارد. این کشور از دو ناحیهی بوسنی (در شمال) و هرزگوین) در جنوب) تشکیل شدهاست. مرز آبی این کشوربه طول ۲۲ کیلومتر تنها راه دسترسی این کشور به آبهای آزاد است بندر نئوم در این منطقه واقع شده است. ( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
برابر بند اول از اصل سوم قانون اساسی دولت فدرال و مسئولیت و اختیارهای امور خارجه، بازرگانی خارجی، سیاست گمرکی، سیاست پولی، تنخواه نهادها برای اجرای تعهدهای بینالمللی فدراسیون، تنظیم امور مربوط به پناهندگان و مهاجران، اجرای حقوق جزای بینالمللی و رابطه با پلیس بینالمللی، برقراری تسهیلات برای ارتباطات بینالمللی تنظیم حمل و نقل میان حکومتهای محلی و پایش(کنترل ) هوایی کشور را بر عهده دارد.
برخلاف بسیاری از قانونهای اساسی کشورهای فدرال سرپرستی امور دفاعی کشور در زمرهی اختیارهای دولت فدرال نیامده است ولی بند پنچم از اصل چهارم آن را مشروط به شرایطی کرده است.
بند دوم از اصل سوم قانون اساسی برای حکومتهای محلی اختیارهای زیر را بر میشمارد:
برقراری روابط موازی با همسایگان با رعایت حاکمیت و یکپارچگی فدراسیون بوسنی و هرزگوین، کمکهای لازم به دولت فدرال برای انجام تعهدهای بینالمللی، فراهم کردن فضای امن برای همهی افراد ساکن در حوزهی هرحکومت محلی و احترام به حقوق افراد با رعایت موازین قانونی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر، برقراری روابط با سازمانهای بینالمللی و مبادلهی قرارداد با دولتها مشروط به تصویب پارلمان فدرال.
برابر بند سوم از اصل سوم قانون اساسی، همهی وظیفهها و اختیارهایی که صریحاً به دولت فدرال واگذار نشده است، جزو وظیفهها و اختیارهای حکومتهای محلی است و بدین گونه هریک از حکومتهای محلی صلاحیت و مسئولیتهای مانند ادارهی دادگستری، دفاع و پلیس، امور مالی، بهداشت و حل مسائل زبانی را در محدودهی جغرافیایی خود برعهده دارند.
بند پنجم از اصل سوم قانون اساسی فدراسیون مسئولیت همهی وظیفههایی را که مربوط به حاکمیت دولت، حفظ یکپارچگی، شخصیت بینالمللی کشور و استقلال سیاسی آن است بر عهدهی دولت فدرال میگذارد.
با توجه به متن قانون اساسی دولت فدرال بوسنی و هرزهگوبین به خصوص بند دوم مادهی سوم این قانون ایالات اختیار وسیعی در برقراری رابطه با سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی دارند و در حقیقت اهلیت آنها برای انعقاد معاهده به رسمیت شناخته شده است.
کشور فدرال صربستان ومونته نگرو:
اگرچه کشورهای صربستان و مونته نگرو در حال حاضر در کشور مستقل و مجزا میباشند، اما این کشورها در گذشته (از سال 1992تا 2003) کشوری متحد بودند که اشاره به آنها در این پایان نامه مفید میباشد. کشوری در جنوب شرقی اروپا که شامل کشورهای امروزی صربستان، مونته نگرو و کوزوو میشد. پایتخت صربستان و مونته نگرو شهر بلگراد بود. بخشی از تفکیک اختیارها در توافقنامهی دو جمهوری آمده بود. برهمین اساس منشور قانون اساسی نیز اختیارها را تفکیک کرده است که گاهی مبهم است. مانند نبود وزارت کشور که سبب شده است تا بسیاری از کارها برعهدهی وزارتخانهی اقلیتها، قومها و ملیتها که در هر دو جمهوری وجود دارد، قرار گیرد. بیشتر وظیفهها و اختیارهایی که بیشتر به دولتهای فدرال واگذار میشود، در اتحاد دولتهای صربستان و مونتهنگرو در اختیار جمهوریهای تشکیل دهندهی آن بود. برخی از این وظیفهها در سطح فدرالی به ویژه به وسیلهی وزیران روابط اقتصادی و بازرگانی خارجی هماهنگ میشد. بانک مرکزی کشور و یا سازمان گمرک نیز در اختیار دولت فدرال نبود و هر جمهوری بانک مرکزی و گمرک خود را داشت. هریک از دو جمهوری از واحد پول ویژهی خود را برخوردار بود و “اتحاد دولتها” درآمد مالیاتی مستقل نیز نداشت. منصب وزارت دفاع و وزارت امورخارجه به نوبت به هریک از دو جمهوری محول میشد از این رو آن را “منصبی در گردش ” مینامیدند. با این همه جمهوری مونتهنگرو وزارت امورخارجه خود را نگاه داشته بود. از زمان تصویب قانون اساسی گردش منصب دو وزیر پیش گفته رعایت نمیشد و هر دوی آنان صربستانی بودند و همین امر باعث جدایی مونته نگرو در سال 2002 از صربستان شد.(خوبرویپاک،1389؛328)
3-1-2- : ایالات با اهلیت محدود:
کشور فدرال آرژانتین:
آرژانتین کشوری است در آمریکای جنوبی و پایتخت آن بوئنوس آیرس است. زبان رسمی این کشور اسپانیولی و جمعیت آن ۴۱ میلیون نفر است. واحد پول آرژانتین پزو نام دارد. آرژانتین از لحاظ وسعت پس از برزیل دومین کشور آمریکای جنوبی و در بین کشورهای جهان هشتمین کشور از لحاظ وسعت است. آرژانتین سومین اقتصاد بزرگ آمریکای لاتین را دارد و سطح زندگی در آن بالا است.
۹۷ درصد از جمعیت آرژانتین اروپاییتبار هستند که بیشترشان از نوادگان مهاجران ایتالیایی و اسپانیایی هستند. ۹۲ درصد از مردم این کشور مسیحی، ۱.۹ درصد مسلمان و بقیه بیدین یا پیرو ادیان دیگر هستند.(ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
بخش دوم قانون اساسی آرژانتین دربارهی دولت فدرال و نهادهای آن است. اصل 75 قانون اساسی حقوق و صلاحیتهای کنگرهی ملی کشور را برای نوشتن قانون در 32 زمینه بر شمرده است. که مهمترین آنها عبارتند از: مقررات گمرکی کشور، مالیاتهای غیرمستقیم( جزو اختیارهای مشترک با ایالتهاست)، مالیاتهای مستقیم (در دو مورد یک قانون عادی چگونگی مشارکت و سهم هر یک از ایالتها را روشن خواهد کرد.)، وامگیری از خارج از کشور، استفاده از زمینهای متعلق به کشور و فروش آنها، تاسیس بانک فدرال با حق چاپ اسکناس و یا دیگر بانکهای ملی، پرداخت بدهیهای خارجی، تصویب بودجهی سالانهی کشور، تعیین پرداخت یارانه به ایالتها، مقررات مربوط به امور کشتیرانی، مقررات مربوط به خرید و فروش ارز، قوانین مدنی، بازرگانی و کیفری، بهرهبرداری از معادن، تدوین و اجرای مقررات کار و کارگری و شهروندی و ورشکستگی، بیمههای اجتماعی، بازرگانی خارجی، پست، تعیین مرزهای کشور و ایالتها، شناسایی حقوق اقوام و فرهنگهای کشور، تدوین مقررات مربوط به توسعه و پیشرفت کشور، دانشگاهها و برنامههای آموزشی، راهآهن و صنایع و سرمایه گذاریهای خارجی، تهیهی مقررات مربوط به توسعهی انسانی و عدالت اجتماعی و هماهنگی برای برابری ایالتها، سازماندهی امور آموزشی برای حفظ یگانگی کشور با توجه به ویژگیهای هر یک از ایالتها، تدوین قوانین مربوط به حفظ فرهنگها، قانون تاسیس دادگاههای پایینتر از دیوانعالی، پذیرفتن و یا رد استعفای رییس جمهور با اعلام انتخابات تازه دربارهی آن، تصویب پیمانها با دولتهای بیگانه و اعلامیههای جهانی و منطقهای، اعلان جنگ و صلح با دولتهای بیگانه، دادن اختیار به دولت برای سرکوب کردن تنشها و شورشهای داخلی، تصویب مقررات مربوط به نیروهای انتظامی در زمان صلح و یا در دوران جنگ، اجازهی ورود نیروهای بیگانه به کشور، اعلان وضع فوق العاده در بخش یا بخشهایی از کشور و معلق کردن اختیارات مسئولان ایالتی.
برابر اصل 121 قانون اساسی به جز اختیارهای یاد شده، ایالتها همهی صلاحیتهایی را که در هنگام الحاق به فدراسیون متعلق به آنان بوده دارا هستند. همچنین برابر اصل 126 قانون اساسی آرژانتین ایالات نباید در هیچگونه معاهدهایی که جنبه سیاسی داشته یا به وضع مقررات خرید و فروش یا تجارت داخلی یا خارجی، مسائل گمرکی، ضرب سکه، ایجاد بانک با اختیار ضرب پول بدون اجازه از کنگره فدرال، تصویب قوانین مدنی، تجاری و جنایی و یا استخراج از معادن، تصویب قوانین ویژه در مورد شهروندی و تابعیت، ورشکستگی، جعل و تقلب از ارز یا اسناد وزارت امور خارجه وارد شوند.
در نتیجه با توجه به اصل 75 قانون اساسی که تصویب پیمانهای بینالمللی و اعلامیههای جهانی و منطقهایی را در اختیار دولت فدرال قرار داده است و همچنین اصل 121 قانون اساسی که اختیار ایالتها را در سایر مسائل پذیرفته است و متن صریح اصل 126 که ایالات را از انعقاد معاهدات دارای جنبه سیاسی منع کرده میتوان گفت که ایالات آرژانتین، اهلیت انعقاد معاهدات بینالمللی را به صورت محدود دارند که شاید بتوان گفت این اهلیت محدود به انعقاد معاهده با کشورهای همسایه به صورت دو جانبه میباشد.
کشور فدرال بلژیک:
بلژیک کشوری در غرب اروپا و یکی از اعضای اتحادیه اروپا است. پایتخت آن بروکسل است.
بلژیک در شمال با هلند، در شرق با آلمان، در جنوب شرقی با لوکزامبورگ، در جنوب با فرانسه و از شمال غربی با دریای شمال مجاور است. خط جدایی فرهنگی ژرمنها و رومیزبانان از میانههای کشور بلژیک میگذرد. در ۶۰٪ از مناطق بلژیک، زبان هلندی (گویش فلاندری) صحبت میشود و فرانسوی در ۴۰٪ مناطق جنوبی مثل والونی صحبت میشود و در منطقه پایتخت (بروکسل) هر دو زبان در نهادهای دولتی رایج است. کمتر از ۱٪ مردم بلژیک آلمانیزباناند و در شرق کشور زندگی میکنند. این گوناگونی زبانی تاکنون باعث تنشهای سیاسی بسیاری در کشور بلژیک بوده و در دورههایی همچنان یکپارچگی این کشور را تهدید میکند.
نام بلژیک از نام لاتین که برای اکثر بخشهای شمالی منطقه گُلنشین استفاده میشد یعنی «گاولیا بلژیکا» گرفته شدهاست. این نام لاتین خود برگرفته از گروهی از قبایل سلت است که قبیله بلژها نام داشتند. به لحاظ تاریخی، بلژیک قسمتی از کشورهای فروبوم بوده که شامل هلند و لوکزامبورگ نیز میشدهاست و پیشترها نواحی گستردهتری را نسبت به گروه کشورهای بنلوکس امروزی دربر میگرفتهاست.
بلژیک از اواخر سدههای میانه تا سدهی هفدهم، کانون بازرگانی و فرهنگی پر رونقی به شمار میرفته است. از سدهی شانزدهم تا انقلاب بلژیک در سال ۱۸۳۰ و جدایی این کشور از هلند، بلژیک محل جنگهای بسیاری بین قدرتهای اروپایی بود و به همین دلیل با عنوان «میدان جنگ اروپا» لقب گذاری شده بود. بلژیک عضو برجستهای از اتحادیه اروپا به شمار میرود و میزبان تعدادی از نهادهای اتحادیه اروپا و سازمانهای بینالمللی از جمله ناتو است.( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
از جمله اصولی که در قانون اساسی بلژیک به موضوع انعقاد معاهدات پرداخته است اصل صدو بیست و هفتم میباشد که در این اصل مقرر گردیده که شوراهای جامعه فرانسه زبان و جامعه هلندی زبان در زمینههای مربوط به خود با صدور حکم موارد ذیل را تنظیم میکنند:
1- مسایل فرهنگی
2- آموزش و پرورش، به استثناء:
الف) تعیین آغاز و پایان آموزش اجباری؛
ب) حداقل شرایط برای اخذ مدرک تحصیلی؛
ج) نحوه دریافت کمک هزینه؛
3- همکاری بین جوامع و همچنین همکاریهای بینالمللی از جمله عقد قرارداد در زمینههای مذکور در شمارههای 1 و 2.
بنابراین اهلیت شوراهای جامعه فرانسه زبان و جامعه فلاماند زبان در فرانسه برای انعقاد معاهدات صرفاً محدود به مسائل فرهنگی و آموزش و پرورش میباشد و در سایر زمینهها انعقاد معاهدات بینالمللی در زمره اختیارات دولت فدرال میباشد.
قانون اساسی روسیه:
روسیه پهناورترین کشور جهان است که در شمال اوراسیا قرار دارد. این کشور در آسیای شمالی و اروپای خاوری واقع است و با اقیانوس آرام شمالی و اقیانوس منجمد شمالی؛ و نیز با دریای خزر، دریای سیاه، و دریای بالتیکمرز آبی دارد. روسیه با 14 کشور آسیایی و اروپایی مرز زمینی دارد و با کشورهای پیرامون دریای برینگ، دریای ژاپن، دریای خزر، دریای سیاه و دریای بالتیک ارتباط دریایی دارد. پایتخت روسیه شهر مسکو است.(دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
قانون اساسی جدید روسیه که در طی رفراندوم عمومی، در 12 دسامبر 1993 به تصویب رسید در 25 دسامبر 1993 رسمیت یافت و به اجرا درآمد که روسیه یکسره از استبداد کمونیستی دوری گزیده و راه حکومت دموکراتیک را در پیش گرفته است. قانون اساسی جدید، در مقام قانون بنیادین نوین برای یک « دولت قانونی فدرال دموکراتیک» در جهت برپایی دولتی قانونی و مشروع در روسیه، گام بلندی و نقطه عطفی بود. به موجب قانون اساسی جدید، روابط با کشورهای خارجی و عقد پیمانهای بینالمللی از سوی فدراسیون روسیه در صلاحیت حکومت فدرال است. این بدان معناست که حکومت فدرال مرجع اصلی تصویب پیمانها به شمار میرود. در عین حال، در قانون اساسی آمده است که «اعضای فدراسیون روسیه»، یعنی جمهوریها و ایالات تشکیلدهندهی فدراسیون، حق دارند به نوبهی خود «روابط اقتصادی خارجی و بینالمللی» با دول بیگانه برقرار کنند. از این اصل چنین برمیآید که اعضای فدراسیون، دست کم در اموری که در صلاحیت انحصاری آنهاست، از اختیارات محدود برای عقد پیمانها برخوردارند. روش و تشریفات عقد پیمانها از سوی حکومت فدرال در اصول 86و106 قانون اساسی مشخص شده است. به موجب اصل 86 ، مذاکره دربارهی پیمانها و امضای آنها در فدراسیون روسیه برعهدهی رئیس جمهور است. امضای اسناد تصویب پیمانها نیز برعهدهی ریس جمهور است. اصل 106 مقرر میدارد که آن دسته از قوانین مصوب دومای دولتی که به «تصویب و لغو پیمانهای بینالمللی فدراسیون روسیه» مربوط میشوند، باید به تصویب شورای فدرال نیز برسند.( گنادی، 13:1374)
قانون اساسی سوئیس:
سوئیس کشوری است در اروپای غربی که از شمال با آلمان، از شرق با اتریش و لیختنشتاین، از جنوب با ایتالیا و از غرب با فرانسه همسایه است.
این کشور ۷٫۵ میلیون نفر جمعیت و مساحتی بالغ بر ۴۱٬۲۹۰ کیلومتر مربع دارد. سوئیس کشوری است به صورت جمهوری فدرال و از ۲۶ ایالت تشکیل شدهاست که« کانتون» خوانده میشوند.
پایتخت سوئیس شهر برن است و قطبهای اقتصادی این کشور دو شهر جهانی ژنو و زوریخ هستند. سوئیس یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است و درآمد سرانه در این کشور با ۳۹٬۰۰۰ دلار برای هر نفر از بالاترینها در جهان است.
سوئیس کشوری چندزبانه است و در آن چهار زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانش به رسمیت شناخته میشوند.
سوئیس دارای سابقهی طولانی بیطرفی در مناسبات جهانی است، به طوری که این کشور از سال ۱۸۱۵ تاکنون وارد هیچ جنگی نشدهاست. این کشور مقر بسیاری از سازمانهای بینالمللی چون صلیب سرخ و سازمان تجارت جهانی است. یکی از دو دفتر اروپای سازمان ملل نیز در این کشور و در شهر ژنو قرار دارد.
تاسیس کشور سوئیس در تاریخ ۱ اوت ۱۲۹۱ ذکر میشود و این روز در سوئیس تعطیل ملی است. سوئیس کشوری است به صورت جمهوری فدرال که از 26 ایالت تشکیل شده است، این ایالتها کانتون خوانده میشوند( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
در قانون اساسی سوئیس اصول 7، 9و85 به موضوع انعقاد معاهده بینالمللی توسط این کشور پرداخته است که با بررسی و مطالعه اصل نهم میتوان نتیجه گرفت که بموجب قانون اساسی سوئیس ایالتها از حق انعقاد معاهده با سایر دول برخوردارند اما اهلیت ایالات در این زمینه محدود به موضوعاتی خاص چون اقتصاد دولتی، مراودات مرزی و مقررات امنیتی میباشد و در راستای همین موضوعات نیز معاهدات مزبور نباید مخالف با قوانین کنفدراسیون، یا مغایر با حقوق سایر ایالتها باشد.
به موجب قانون اساسی سوییس فدراسیون اختیار وسیعی در معاهدهسازی دارد، اما کانتونها میتوانند معاهداتی را در حوزهی اختیاراتشان منعقد کنند. هرچند این امر میتواند به وسیلهی تغییر پیدا کند اما بایستی به وسیلهی شورای فدرال قبل از امضا معاهده تصویب شود. بیش از 100 معاهده بدین شکل اغلب در خصوص مقررات طبیعی با دول همسایه منعقد شده است. (Aust,2000;48)
کشور فدرال نیجریه:
جمهوری فدرال نیجریه کشوری است در غرب آفریقا، پایتخت آن آبوجا و بزرگترین شهر آن لاگوس است. جمعیت این کشور ۱۷۰ میلیون نفر و زبان رسمی آن انگلیسی است.
واحد پول این کشور نایرا است و نیمی از مردم آن که در شمال کشور زندگی میکنند مسلمان و نیمی دیگر در جنوب، مسیحی هستند. نیجریه از نظر منابع نفتی دهمین کشور و در میان صادرکنندگان نفت هشتمین کشور است. نیجریه در سال ۱۹۶۰ از بریتانیا مستقل شد و نام این کشور از نام رودخانه نیجر گرفته شدهاست. نیجریه پرجمعیتترین کشور در آفریقا و هفتمین کشور پرجمعیت جهان است. این کشور همچنین پرجمعیتترین کشور جهان با اکثریت سیاهپوست است. از سال ۲۰۰۲ در شمال این کشور درگیری نظامی میان اسلامگرایانِ گروه بوکو حرام با نیروهای دولتی جریان داشتهاست؛ گروه مسلّح بوکو حرام خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قوانین شریعت بر تمامی ۳۶ ایالت نیجریه است.
پیشینهی تاریخی نیجریه به دستکم ۹ هزار سال پیش از میلاد بازمیگردد و ناحیهی بنیو و رودخانه کراس در نیجریه خاستگاه قوم بانتو دانسته شده که مهاجران آن در هزارههای نخست و دوم پیش از میلاد از این ناحیه حرکت کرده و در بیشتر مناطق آفریقای مرکزی و جنوبی سکونت گزیدند.( ویکی پدیا دانشنامه آزاد)
برابر پیوستهای قانون اساسی صلاحیتهای دولت فدرال و ایالتها بدین شکل تفکیک شده است:
بخش یکم پیوست دوم قانون اساسی 68 صلاحیت و اختیار انحصاری قوهی قانونگذاری فدرال را برشمرده است که مهمترین آنها به این شرح است:
بررسی حسابها و تعیین حسابرسان دولت فدرال، موضوعات مربوط به اسلحه و مواد منفجره، مسائل مربوط به هوانوردی و تامین امنیت هواپیماها و مسافران، تخصیص جایزهها و نشانهای دولتی، امور مربوط به ورشکستگی و افلاس، امور بانکی براتها و سفتهها، وامگیری از خارج از داخل یا خارج کشور برای دولت فدرال یا ایالتها، ثبت احوال و سرشماری، شهروندی و تابعیت افراد، امور بازرگانی، انحصارها وتراستها، ساختمان و نگاهداری راههایی که برابر تصویب مجلس نمایندگان جزو راههای اصلی دولت فدرال است، نظارت بر خروج سرمایه از کشور، ثبت نشانهها و اختراعها و حقوق پدیدآورندگان، تصویب ایجاد ایالت، پول ملی ارز و مسکوکات، گمرک و تعرفههای ورود و خروج کالا، امور دفاعی، اخراج بیگانه یا بیگانگان از کشور، امور دیپلماتیک، امور مربوط به مواد مخدر، انتخاب ریاست جمهوری و معاون وی، فرماندار و نایب او و دیگر افرادی که براساس قانون اساسی باید به وسیلهی مجلس نمایندگان برگزیده شوند، ادله اثبات دعوی، کنترل نرخ ارز، امورخارجه، روش تسلیم بزهکاران به دولتهای بیگانه، انگشتنگاری و ثبت پیشینهی جنایی، ماهیگیری در رودخانهها دریاچهها و دریاها، امور مربوط به بیمهها، امور کارگری و سندیکاها، امور مربوط به مهاجرت، تصویب پیمانهای مربوط به موردهای یادشده، تصویب قوانین مربوط به اختلاف میان ایالتها و یا میان دولت فدرال با حکومتهای ایالتی، امور مربوط به دریانوردی و بندرهایی که برابر قانون بندر فدرالی شناخته شده است، هواشناسی، قانونهای مربوط به ارتش، کانها، منابع نفتی و گازی نیروی هسته ای، مسایل مربوط به گذرنامه و روادید، نیروهای نظامی و خدمات امنیتی دولت فدرال، پست و تلفن، امور مربوط به زندانها، راهآهن، مقررات احزاب سیاسی؛ مقررات مربوط به مالیات بر درآمد؛ مالیات بر بهرهی سرمایه، مقررات مربوط به مقامهای فدرالی و یا بخشهای دیگر قانونهای بازرگانی داخلی و خارجی اوزان و مقادیر.
بخش دوم پیوست شمارهی 2 قانون اساسی مربوط به 12 زمینه دیگر از صلاحیتها و اختیارهای مشترک دولت فدرال و حکومتهای ایالتی است.
برابر این مقررات مجلس نمایندگان و مجلسهای ایالتی میتوانند در اموری مانند: تقسیم درآمدهای عمومی میان دولت فدرال و حکومت ایالتها، میان حکومت ایالتها با حکومتهای محلی و میان حکومتهای محلی، تضمین وامها به وسیلهی مجلس نمایندگان، دادن امتیاز و یا وامگیری، در زمینههایی که در صلاحیت مجلس نمایندگان نیست، به وسیلهی مجلس ایالتی، وضع قانون برای حفظ آثار باستانی و مراکز اسناد ملی و محلی به وسیلهی هر دو مجلس، دریافت و جمعآوری مالیاتهای تصویب شده از سوی مجلس نمایندگان به وسیلهی کارورزان حکومتهای محلی، برقراری سانسور در مورد فیلمهای سینمایی به وسیلهی هر دو مجلس، برقراری مقررات توسط مجلس ایالتی، برای صنایع کشاورزی و بازرگانی ایالت و دیگر زمینههایی که به تفصیل در این فهرست پیوست قانون اساسی آمده است تصمیمگیری کنند.
به این ترتیب اختیاراتی که در صلاحیت انحصاری قوهی قانونگذاری فدرال نباشد، در صلاحیت مجالس ایالتی است. مقرراتی که در مجالس ایالتی تصویب میشود در صورت ناسازگاری با قوانین تصویب شده مجلس نمایندگان در بخشی که ناسازگاری در آن وجود دارد از درجهی اعتبار ساقط خواهد بود.( بند 5 از اصل 4). افزون بر آن قوانین هر دو مجلس( نمایندگان و ایالتی) نمیتوانند صلاحیت و اختیارهای دادگاههایی را که برابر قانون اساسی ایجاد شدهاند از میان بردارند و یا آنها را محدود کنند( بند 8 از همان اصل).
در نتیجه بررسی قانون اساسی این کشور و با توجه به اصل 68 این قانون به صورت خاص که بستن پیمانهای بینالمللی را صرفاً در مورد بعضی مسائل در صلاحیت انحصاری دولت فدرال قرار داده است میتوان گفت اهلیت ایالات به صورت محدود و در سایر مسائل پذیرفته شده است.
3-1-3- : ایالات فاقد اهلیت انعقاد معاهده:
کشور فدرال آفریقای جنوبی:
جمهوری آفریقای جنوبی کشوری در جنوب آفریقا و در سواحل دو اقیانوس اطلس و هند است.
این کشور سه پایتخت متفاوت دارد. قوهی مجریه در پرتوریا، پارلمان در کیپ تاون و قوهی قضائیه در بلوم فونتین مستقر است. پرجمعیتترین شهر آن نیز ژوهانسبورگ است.
آفریقای جنوبی با کشورهای نامیبیا، بوتسوانا، زیمباوه، موزامبیک، سوازیلند و لسوتو (کشوری که در سرزمین آفریقای جنوبی محصور شدهاست) هممرز است.
آفریقای جنوبی به دو دلیل تکاملی متفاوت را نسبت به دیگر کشورهای آفریقایی تجربه کردهاست. اول اینکه مهاجرت از اروپا کمی بعد از اینکه شرکت هند شرقی هلند ایستگاهی در مکان امروزی کیپ تاون ایجاد کرد، آغاز شد. دوم اهمیت راهبردی آبراه کیپ است که با بسته شدن کانال سوئز در طی جنگ ۶ روزه بیشتر مسجل شد و همچنین منابع کانی غنی این منطقه باعث اهمیت بیشتر این کشور در میان کشورهای غربی بخصوص در اواخر سدهی نوزدهم شد که بعدها در دوران جنگ سرد اهمیت بیشتری پیدا کرد. به دلیل مهاجرت آفریقای جنوبی از لحاظ نژادی بسیار متنوع است. بزرگترین جمعیتهای دورگه و اروپایی و هندی در آفریقا در این کشور مستقر هستند. سیاهپوستان آفریقای جنوبی کمتر از ۸۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.
منازعات نژادی بین اقلیت سفیدپوستان و سیاهپوستان اکثریت در تاریخ و سیاست آفریقای جنوبی نقش مهمی را بازی کردهاست و به دوره تاریخی آپارتاید در آفریقای جنوبی منجر شدهاست که در سال ۱۹۴۸ توسط حزب ملی آفریقای جنوبی تأسیس شد. اگر چه از قبل جداسازی نژادی در این کشور وجود داشت. قوانینی که آپارتاید را تعریف میکردند در سال ۱۹۹۱ به تدریج توسط حزب ملی لغو شدند و این به دلیل مبارزات کنگره ملی آفریقا و واکنش گسترده جامعه بینالمللی که از جمله شامل تحریمهای اقتصادی بینالمللی علیه رژیم آپارتاید بوده روی داد.
این کشور از معدود کشورهای آفریقایی است که در آن هیچ وقت کودتا نشده و انتخابات منظم در طول یک سده اخیر در آن برگزار شدهاست. با این حال اکثریت سیاهپوستان تا سال ۱۹۹۴ دارای حق رای نبودند. این کشور از اعضای بنیانگذار اتحادیه آفریقا است و بزرگترین اقتصاد را در میان اعضای آن دارد. سازمان ملل، اتحادیه کشورهای همسود، سازمان تجارت جهانی، صندوق بینالمللی پول، گروه ۷۷ و گروه ۲۰ از دیگر سازمانهای بینالمللی است که آفریقای جنوبی در آنها عضویت دارد.
نظام سیاسی این کشور دمکراسی پارلمانی است اما برخلاف روش معمول در جمهوریهای پارلمانی، پست ریاست دولت و ریاست کشور در یک رئیسجمهور منتخب پارلمان ادغام شده است. پارلمان این کشور از دو مجلس تشکیل میشود. مجلس علیا با نام شورای ملی استانها و مجلس سفلی با نام مجمع ملی.
آفریقای جنوبی ۱۱ زبان رسمی دارد؛ ۹ زبان از زبانهای آفریقایی خانوادهی بانتو و دو زبان اروپایی؛ یکی زبان آفریکانس که از هلندی ریشه گرفته و زبان اکثریت سفیدپوستان و دورگههای این کشور است و دیگری زبان انگلیسی که در تجارت و عرصهی عمومی استفاده زیادی دارد اما فقط پنجمین زبان پرگویش در خانههاست.
اغلب از آفریقای جنوبی بهعنوان ملت رنگینکمان یاد میکنند، این اصطلاح را اسقف اعظم دسموند توتو خلق کرد و بعدها رئیسجمهور آفریقای جنوبی نلسون ماندلا از آن به عنوان استعارهای برای توصیف پیشرفتهای جدید تنوعات فرهنگی نشات گرفته از ایدئولوژی آپارتاید استفاده کرد. .( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
به موجب اصل 231 قانون اساسی این کشور مذاکره و امضای تمام موافقتنامههای بینالمللی از جمله اختیارات قوهی مجریه فدرال میباشد. براساس بند دوم این اصل، تصویب توافق بینالمللی باید در هر دو مجلس شورای ملی و شورای ملی ایالات صورت گیرد و پس از تصویب به قوانین ملی تبدیل میشود. بنابر این اصل، ایالات کشور فدرال آفریقای جنوبی فاقد اهلیت برای انعقاد معاهدات میباشند.
کشور فدرال اتریش:
اتریش یکی از کشورهای اروپای غربی است. پایتخت آن وین است. این کشور از شمال با آلمان و جمهوری چک، از شرق با اسلوواکی و مجارستان، از جنوب با ایتالیا و اسلوونی و از غرب با سوئیس و لیختنشتاین هممرز است.(ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
به موجب اصل 50 قانون اساسی کشور فدرال اتریش انعقاد معاهده فقط توسط مجلس نمایندگان فدرال انجام میشود. طبق این اصل، معاهدات سیاسی و دیگر معاهدات تا آنجا که سیاق آنها جرح و تعدیل یا تکمیل قوانین موجود میباشد فقط با تصویب مجلس نمایندگان به نتیجه میرسد. تصمیمگیری در خصوص قابل اجرا بودن معاهدات نیز توسط مجلس نمایندگان صورت میگیرد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ایالات در کشور فدرال اتریش فاقد اهلیت انعقاد معاهده میباشند.
کشور فدرال اتیوپی:
اِتیوپی با نام رسمی جمهوری دموکراتیک فدرال اتیوپی، کشوری محصور در خشکی است و در شاخ آفریقا قرار گرفتهاست. این کشور با ۸۲/۵ میلیون نفر جمعیت دومین کشور پرجمعیت و با 1/100 هزار کیلومتر مربع دهمین کشور بزرگ آفریقا است. پایتخت آن آدیس آبابا است. اتیوپی از شمال با اریتره، از غرب با سودان از شرق و جنوب شرقی با سومالی، جیبوتی در شرق و کنیا در جنوب همسایهاست. اتیوپی از قدیمترین کشورهای مستقل آفریقا و یکی از کهن ترین کشورهای جهان است. این کشورپس از ارمنستان دومین کشوری بود که مسیحیت را دین رسمی خود اعلام کرد. همچنین این کشور برای مدتهای مدید محل تلاقی تمدنهای شمال آفریقا، خاورمیانه و باقی مناطق آفریقا بودهاست. بعنوان یک خصوصیت شاخص در میان ملتهای آفریقائی، اتیوپی هرگز مستعمره کشورهای دیگر نبوده و همیشه استقلال خود را در درگیریهای قاره آفریقا حفظ نمودهاست. در کل، از زمانهای قدیم، اتیوپی عضو سازمانهای بینالمللی بودهاست. ازجمله: در سال ۱۹۴۲ با امضای منشور ملل متحد به عضویت سازمان ملل متحد در آمد. همچنین پس از تاسیس مرکز سازمان ملل در قاره آفریقا، اتیوپی بعنوان پنجاه و یکمین عضو اصلی سازمان ملل متحد پذیرفته شد. از سوی دیگر مرکز مدیریت و یکی از بنیان گذاران اصلی سازمان اتحاد آفریقا که نام فعلی آن اتحادیه آفریقا است، میباشد. در سده یکم پس از میلاد، پادشاهی آکسوم توانست منطقه را یکپارچه کند و این پادشاهی به عنوان نیای اتیوپی سدههای میانه و اتیوپی امروزی شناخته میشود. مانی، دینآور ایرانی، آکسوم را همراه با ایران، رم و چین به عنوان یکی از چهار قدرت بزرگ زمان خود برشمردهاست. در حدود سال ۱۹۳۶. م ایتالیا اتیوپی را اشغال کرد اما در سال ۱۹۴۱. م ایتالیا پس از شکست در جنگ جهانی دوم اتیوپی و سایر کشورهای آفریقای شرقی را تخلیه کرد.( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
فصل پنجم قانون اساسی(اصول50 تا 53) ساختار و ارکان دولت را میشناساند. کشور فدرال اتیوپی دارای دولت فدرال و حکومتهای محلی است که هریک از آنان دارای قوای قانوگذاری، اجرایی و قضایی خود هستند. بالاترین قدرت از آن مجلس نمایندگان مردم است. همانگونه که انجمنهای محلی در هر سرزمین در نوک هرم قدرت قرار دارند و پاسخگوی مردم آن سرزمین هستند.( بند یکم تا سوم اصل 50)
برابر بند چهارم همان اصل در هر سرزمین حکومت و نهادهای دیگری که لازم باشد ایجاد میشود و براساس بند پنجم اصل 50 انجمنهای محلی تنها در زمینههایی که در قانون اساسی پیشبینی شده است، حق قانونگذاری را دارند اما میتوانند قانون اساسی سرزمین خود را تدوین تصویب و بازنگری کنند.
برابر بند ششم همان اصل حکومت محلی بالاترین قوهی اجراییهی هر سرزمین است. دادگاههای هر حکومت محلی قوهی قضاییهی آن سرزمین را تشکیل میدهند(بند هفتم ).
برابر بند هشتم اختیارهای دولت فدرال و حکومتهای محلی در قانون اساسی روشن شده است. حکومتهای محلی و دولت فدرال باید اختیارها و صلاحیتهای یکدیگر را محترم شمارند. بند نهم همان اصل به دولت فدرال اجازه میدهد که به هنگام ضرورت اختیارها و یا وظیفههایی را به حکومتهای محلی واگذار کند.
اختیارها و صلاحیتهای دولت فدرال در اصل 51 قانون اساسی شامل 21 بند آمده است:
حمایت و دفاع از قانون اساسی، برنامهریزی و طرح سیاسی راهبردی و اجرای آن برای منافع کلان کشور در زمینههای اقتصادی اجتماعی وتوسعه، وضع مقررات اساسی بهداشت، آموزش همگانی، مقررات مربوط به پول ملی، چاپ و نشر اسکناس و وضع مقررات در مورد ارز خارجی، سرمایهگذاری خارجی، امور مالی کشور، سیاست کشاورزی و دیگر منابع طبیعی، برقراری امنیت و دفاع ملی، امور خارجی، ادارهی بانک فدرال، برقراری شرایط و محدودیت دریافت وام از داخل و خارج از کشور، طرحریزی و اجرای سیاست خارجی، مذاکره و بستن قراردادهای بینالمللی، نگاهداری و توسعهی راههایی که دو ایالت را به هم مرتبط میکنند، ادارهی امور پستی و دیگر خدمات ارتباطی، دریافت مالیات، تهیه و تصویب بودجهی دولت فدرال، تقویت و ادارهی همهی نهادهایی که متصدی خدمات به حکومتهای محلی هستند، پیاده کردن نیروهای نظامی فدرال به درخواست حکومت محلی و یا برای پیشگیری از رو به تباهی رفتن اوضاع در هنگامی که حکومت محلی توانایی تأمین امنیت را ندارد، برقراری حالت فوق العاده، وضع مقررات مربوط به تابعیت و اجرای قوانین مهاجرت و پناهندگی، ثبت اختراعها و نشانهها و مقررات مربوط به حمل اسلحه.
در اصل 52 قانون اساسی حقوق و اختیارهای حکومتهای محلی آمده است که در آن همهی اختیارهایی که به دولت مرکزی یا به گونهای مشترک به دولت مرکزی و حکومتهای محلی داده نشده باشد، در حوزهی صلاحیت حکومتهای محلی است.
مهمترین اختیارهای حکومتهای محلی عبارت است از همهی حقوقی که جزء اختیارهای انحصاری و یا مشترک دولت فدرال با حکومتهای محلی نیست مانند برقراری بهترین روش برای خودگردانی با روشی دموکراتیک بر اساس قانون، حمایت و دفاع از قانون اساسی فدرال، اجرای قانون اساسی و دیگر قوانین محلی، تدوین و اجرای قوانین برای توسعهی سیاسی و اجتماعی و برنامههای عمرانی، ادارهی منابع طبیعی بر اساس قوانین فدرال، دریافت و جمعآوری مالیات و عوارض مربوط به حکومت محلی و تدوین و اجرای بودجهی ایالتها، برقراری نظم داخلی، مقررات مربوط به کارکرد کارورزان محلی و شرایط کار و آموزش آنان، سیاست زبانی، فرهنگی، بهداشتی، خدمات نیروهای انتظامی و فعالیتهای اجتماعی و توسعهی اقتصادی، برپایی دادگاهها به جز در زمینههایی که در صلاحیت دادگستری کشور است.
با بررسی قانون اساسی کشور فدرال اتیوپی و با توجه به اصل 51 این قانون میتوان نتیجه گرفت که ایالات حق انعقاد معاهدات بینالمللی را ندارند و بموجب این قانون چنین اهلیتی برای آنها به رسمیت شناخته نشده است.
قانون اساسی ایالات متحده:
ایالات متحده آمریکا کشوری در آمریکای شمالی، و به پایتختی شهر واشینگتن، دی. سی. است. آمریکا سومین کشور پر جمعیت دنیا و سومین کشور پهناور جهان است، و از لحاظ نژادی و گوناگونی مردم، متنوعترین کشور جهان شناخته میشود. آمریکا با تولید ناخالص داخلی بیش از ۱۳٬۰۰۰ میلیارد دلار در سال و ۱۹٪ قدرت خرید جهان، بزرگترین اقتصاد در میان کشورهای جهان را دارا است. نظام حکومتی آمریکا در چارچوب قانون اساسی، و بر اساس سیستم جمهوری فدرال بنیان نهاده شدهاست. این کشور در سال ۱۷۷۶ میلادی در پی اعلام استقلال و اتحاد ۱۳ مستعمرهی سابق بریتانیا شکل گرفت. کشور آمریکا از شرق با اقیانوس اطلس، در غرب با اقیانوس آرام، از شمال با کشور کانادا، و از جنوب با مکزیک همسایهاست. این کشور از راه پایگاه دریایی گوانتانامو نیز مرز مشترک اندکی با کوبا دارد. آمریکا همچنین از طریق آلاسکا با روسیه مرز آبی دارد. به علاوه، مجموعهای از جزیرهها، ناحیهها، و مناطق متعلق به آمریکا در سراسر جهان پراکندهاند. ایالات متحده آمریکا پس از حضور در جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، قدرت اثرگذاری خود در جهان را گسترش داد. آمریکا به عضویت دائم شورای امنیت سازمان ملل در آمدهاست و از بنیانگذاران پیمان نظامی ناتو محسوب میشود، و پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد به عنوان یک ابرقدرت منحصربهفرد درآمد.( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
به موجب بخش10 قانون اساسی ایالات متحده: 1– انجام موارد ذیل برای ایالتها ممنوع است: الحاق به معاهده، اتحادیه و یاکنفدراسیون؛ صدور مجوز اقدام مقابله به مثل؛ چاپ پول؛ انتشار اوراق بهادار؛پیشنهاد هر چیزی غیر از سکه طلا و نقره برای پرداخت بدهیها؛ تصویب هرنوع لایحه، مجازات افراد بدون محاکمه یا به موجب قانونی که عطف به ماسبقشود یا قانونی که به تعهدات قراردادی لطمه وارد آورد، و اعطای هر گونهعنوان اشرافی. 2- هیچ ایالتی نمیتواند بدون موافقت کنگره هیچ گونه تعرفه یا عوارض گمرکیبر واردات و صادرات وضع نماید به جز مواردی که برای اجرای قوانینبازرسی آن ایالت کاملاً ضروری باشد؛ سود خالص کلیه عوارض گمرکی وتعرفهها که هر یک از ایالتها بر واردات یا صادرات وضع نمایند باید از طریقخزانهداری ایالات متحده به مصرف برسد. کنگره میتواند تمامی این قوانینرا بازنگری و بر آنها نظارت نماید. براین اساس باید گفت ایالتها در این کشور فدرال از انعقاد معاهدات منع شدهاند هر چند که در طول زمان شاهد این امر بودهایم که ایالتها به انعقاد معاهدات مختلفی با سایر ایالتها یا سایر کشورها پرداختهاند.
کشور فدرال برزیل:
جمهوری فدراتیو برزیل بزرگترین و پرجمعیّتترین کشور آمریکای جنوبی است. پایتخت آن برازیلیا و زبان رسمی آن پرتغالی است. برزیل که منطقه وسیعی را بین مرکز آمریکای جنوبی و اقیانوس اطلس در بر میگیرد، شرقیترین کشور قاره آمریکاست و با کشورهای اروگوئه، آرژانتین، پاراگوئه، بولیوی، پرو، کلمبیا، ونزوئلا، گویان، سورینام و گویان فرانسه هممرز است. در حقیقت، برزیل به جز اکوادور و شیلی با تمامی دیگر کشورهای آمریکای جنوبی مرز مشترک دارد. برزیل دارای زمینهای کشاورزی وسیع و جنگلهای استوایی است. و با داشتن منابع طبیعی گسترده و نیروی کاری غنی، قدرتمندترین اقتصاد آمریکای جنوبی است. برزیل مستعمرهی پرتغال بود و این کشور تنها کشور قاره آمریکاست که مردم آن به زبان پرتغالی سخن میگویند. برزیل کشوری چندملیتی است و جمعیت آن متشکل از نژادهای اروپایی، سرخپوستان آمریکا، آفریقائیان و نیز آسیائیان است. مذهب اصلی این کشور کاتولیک کلیسای رم است.(ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
اصول20 تا 25 قانون اساسی دربارهی داراییها و همچنین دربارهی صلاحیتها و اختیارهای دولت فدرال و ایالتهاست. اصل 20 سیاههای از همه آنچه را که از آن دولت فدرال است و یا درآینده به مالکیت آن در خواهد آمد آورده است مانند: زمینهایی که برای دفاع از مرزهای کشور، حفظ محیط زیست و یا برای راههای فدرال لازم است، دریاچهها و رودخانههایی که متعلق به دولت فدرال است و یا در مرزهای میان ایالتها با یک کشور بیگانه و یا با ایالتی دیگر قرار دارند، منابع طبیعی که در فرا سرزمین (فلات قاره) قرار دارند، آبهای ساحلی، انرژی هیدرولیکی، کانها، آثار باستانی و سرزمینهایی که بر اساس عرف و سنت در تصرف سرخپوستان بود. در همین ماده روش استفاده از نهشتههای نفتی و گازی و مشارکت ایالتها و بخشها نیز آمده است.
اصل 21 قانون اساسی اختیارها و مسئولیتهای دولت فدرال را در 25 زمینه بر میشمارد که مهمترین آنها عبارتند از:
روابط بینالمللی، نمایندگی در سازمانهای بینالمللی، اعلان جنگ و صلح، دفاع ملی، اعلان وضع فوقالعاده، ادارهی پست کشور، خدمات رسانهای تلویزیونی، اداره و اجرای برنامههای ملی و منطقهای، واگذاری یا دادن امتیاز برای خدمات مربوط به برق و آب، رادیو و تلویزیون، سازمانهای هواپیمایی و فرودگاهها راهآهن و راههای آبی، بزرگراهها، سازماندهی و حفظ قوهی قضاییه، دادستانی، ادرهی پلیس فدرال، سازماندهی و ادارهی امور آماری، نقشهبرداری و زمینشناسی، ترابری ملی، برنامههای هستهای با موافقت کنگره، مقررات مربوط به کار و کارگری و اختیارهای دیگر.
اصل 22 قانون اساسی فهرست زمینههایی را که تنها قوهی قانونگذاری فدرال حق نوشتن و تدوین قانون برای آنها را دارد برشمرده است.
اصل 23 قانون اساسی اختیارهایی را که دولت فدرال با همکاری ایالتها و بخشها از آنها برخوردار است، نام میبرد که مهمترین آنها عبارتاند از: تضمین سازگاری قانونها و کارکرد نهادها با قانون اساسی و حفظ حقوق عمومی، مشارکت در مددکاری اجتماعی، بهداشتی، حمایت از معلولان، نگاهداری از سندهای هنری تاریخی ساختمانها یادبودها آثار باستانی و طبیعی، فراهم کردن ابزار دسترسی به فرهنگها و دانشها، حفاظت از محیط زیست و مبارزه با آلودگی هوا و حفظ جنگلها و درختها و غیره. بند پایانی این ماده از قانونی که باید برای کامل شدن این ماده تدوین شود یاد میکند که تا کنون تصویب نشده است.
اصل 24 قانون اساسی دربارهی” قانونگذاری هماهنگ” است که هر سه سطح حکومتی( فدرال- ایالتها و سرزمین فدرالی) باید با هماهنگی به وضع آن بپردازند مانند: برقراری عوارض؛ مقررات اقتصادی؛ بودجه وثبت تجارتی؛ بهای خدمات اداری و قانونی؛ امور آموزشی؛ بهداشت عمومی؛ مددکاری اجتماعی و حمایت از محیط زیست و آثار تاریخی؛ ایجاد دادگاههای صلح و آیین دادرسی.
باتوجه به متن قانون اساسی این کشور میتوان گفت اگرچه به صورت صریح و واضح اهلیت انعقاد معاهدات از ایالاتها سلب نشده است اما از آنجا که اصل 21 روابط بینالملل را در زمره اختیارات دولت فدرال قرار داده است و این امر مفهومی کلی است و دربردارنده انعقاد معاهدات بینالمللی نیز میباشد، در نتیجه ایالات، اهلیت انعقاد معاهدات را ندارند.
کشور فدرال پاکستان:
پاکستان با نام رسمی«جمهوری اسلامی پاکستان» در قاره آسیا واقع شده است و پایتخت آن اسلامآباد نام دارد. این کشور در جنوب مرز آبی هزار کیلومتری با دریای عمان دارد و از غرب با ایران، از شمال با افغانستان، از شرق با هندوستان، و از شمال شرق با جمهوری خلق چین هممرز است. ناحیه کشمیر مورد ادعای هندوستان و پاکستان است. هر دو کشور هند و پاکستان به طور جداگانه بخشهایی از این منطقه را اداره میکنند و این مناطق توسط خط کنترل از هم جدا شدهاند.
دین رسمی پاکستان اسلام است و در میان کشورهای اسلامی، دومین کشور از نظر تعداد مسلمانان محسوب میشود. این کشور در سال ۱۹۴۷ به عنوان یک دولت و کشور جدید از هند مستقل شد. در سال ۱۹۷۱ جنگ داخلی به جدایی پاکستان شرقی با نام بنگلادش از این کشور منجر شد. این منطقه تاریخچه کهنی از زندگی و تمدن را داراست که شامل تمدن دره سند میشود. از زمان استقلال، پاکستان دورههای رشد نظامی و اقتصادی و همچنین بیثباتی را همگام با جدا شدن بنگلادش از خود، تجربه کردهاست. پاکستان از لحاظ بزرگی نیروهای مسلح در رده هفتم جهان است و تنها کشور اسلامی دارنده جنگافزار هستهای میباشد.
پاکستان بر اساس برآورد سال ۲۰۱۲ با بیش از ۱۸۰ میلیون نفر جمعیت ششمین کشور پرجمعیت دنیاست. نوع حکومت این کشور جمهوری پارلمانی فدرال است و از ۴ ایالت و چهار قلمرو فدرالی تشکیل میشود. پاکستان هم از نظر زبانی و قومی و هم از نظر جغرافیایی کشور متنوع است اردو و انگلیسی زبانهای رسمی این کشور، اسلامآباد پایتخت و کراچی بزرگترین شهر پاکستان است.
در قانون اساسی پاکستان چهار نهاد برای تدوین و اجرای مقررات فدرالی و همچنین تقسیم اختیارها و وظیفهها میان دولت فدرال و حکومتهای محلی پیش بینی شده است که عبارتند: از مجلس سنا (اصل 59)، فهرست اختیارهای دولت فدرال و اختیارهای مشترک(اصل 70 بندهای 3و4)، “شورای منافع همگانی”( اصل 153وبند4) و “کمیسیون ملی دارایی”( اصل 160).
پیوست شمارهی 4 قانون اساسی اول، جدول مشروحی است که “فهرست اختیارهای دولت فدرال ” و “فهرست اختیارهای مشترک میان حکومتهای محلی و دولت فدرال ” را معین کرده است .
بخش اول این جدول صلاحیتها و اختیارهای دولت فدرال را در 67 مورد مشخص کرده است که مجلس ملی در آن موارد میتواند قوانین لازم را تدوین و تصویب کند تا دولت فدرال به اجرای آنها بپردازد. مهمترین این موارد عبارتند از: ارتش، امورخارجه، تابعیت و مهاجرت، پست و تلگراف، وامهای خارجی و داخلی، دادگاههای اداری فدرال، انرژی اتمی، کشتیرانی و نگاهداری بنادر وحقوق مولفان و مخترعان، کشت و صدور تریاک، بانک مرکزی و بانکداری، بیمه، اختیارها و صلاحیتهای پلیس بورس، برنامههای عمرانی کشور، برقراری مالیاتها، صلاحیت دادگاهها، به استثنای صلاحیت دیوان عالی کشور و…..
در بخش دوم این جدول صلاحیتها و اختیارهای مشترک دولت فدرال و حکومتهای محلی در 47 مورد ذکر شده است که مهمترین آنها عبارت است از: تصویب قوانین جزایی( به استثنای آنچه در صلاحیت دولت فدرال است )، آیین دادرسی جزایی، آیین دادرسی مدنی( به ویژه در باب دلیل ها و سوگند )، ازدواج و طلاق، وصیت و ارث و ورشکستگی و تسویهی آن، محیط زیست، تنظیم روابط کارگری و آموزش کارگران، بیمه بیکاری، برنامه تعلیمات دینی در مدارس، زکات و اوقاف و…. .
برابر بند پ اصل 142 انجمنهای ولایتی میتوانند دربارهی اموری که در جدول اختیارها و صلاحیتهای دولت فدرال و یا جز اختیارات مشترک قید نشده است وضع قانون کنند. مجلس شورای محلی، حق انحصاری قانونگذاری دربارهی سرزمینهایی را که جزو هیچ ولایتی نیستند داراست.
برابر اصل 151 قانون اساسی بازرگانی میان ایالتها آزاد است اما مجلس ملی میتواند به منظور حفظ منافع عمومی در صورت لزوم شرایط محدود کنندهای برای آن وضع کند. انجمنها و حکومتهای محلی حق وضع قانون و یا انجام اقدامی را که موجب محدود شدن بازرگانی در میان استانها شود و یا سبب تحمیل عوارضی برای کالا( اعم از مواد اولیه و یا ساخته شدهی صادراتی ) باشد ندارند.
باتوجه به بررسی انجام شده از قانون اساسی کشور فدرال پاکستان به خصوص اصل 70 ماده 4 که مقرر میدارد قانونگذاری در زمینه موافقتنامههای بینالمللی برعهده نهادهای کشوری است، میتوان نتیجه گرفت که ایالات اهلیت انعقاد هیچگونه معاهدهایی را ندارند.
کشور فدرال عراق:
عراق کشوری در خاورمیانه و جنوب غربی آسیا است. پایتخت عراق شهر بغداد است. این کشور از جنوب با عربستان سعودی و کویت، از غرب با اردن و سوریه، از شرق با ایران، و از شمال با ترکیه همسایه است.( دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
به موجب بند سوم اصل 59 قانون اساسی عراق، از جمله وظایف مجلس نمایندگان عراق تصویب معاهدهها و موافقتنامههای بینالمللی با اکثریت دو سوم اعضا میباشد. همچنین براساس اصل 71 این قانون ریس جمهور عراق اختیار تایید معاهدهها و توافقنامههای بینالمللی پس از موافقت مجلس نمایندگان را دارد که تاییدیه رئیس جمهور پانزده روز پس از تاریخ دریافت متن معاهدهها و موافقتنامهها صورت میگیرد. علاوه بر مطالب گفته شده بموجب بند 1 اصل 108 این قانون ترسیم سیاست خارجی و نمایندگی دیپلماتیک و مذاکره درباره معاهدات و توافقنامههای بینالمللی و سیاستهای دریافت وام و امضا و انعقاد آن و ترسیم سیاست اقتصادی و بازرگانی خارجی از وظایف و اختیارات انحصاری مقامات فدرال میباشد.
در نتیجه به موجب این مواد میتوان گفت ایالات در کشور فدرال عراق اهلیت انعقاد معاهدات بینالمللی را ندارند و انعقاد هرگونه معاهده و قرارداد بینالمللی در زمره صلاحیت و اختیارات دولت فدرال میباشد.
کشور فدرال جزایر کومور:
جزایر کومور مرکب از چهار جزیره است؛ اما تنها سه جزیره عضو اتحادیهی کومور هستند که عبارتاند از موهلی، کومور بزرگ یا نجازیجا، آنوان یا نزوانی. افزون بر سه جزیره پیشگفته جزیرهی مایوت نیز یکی از جزایر کومور به شمار میآید. اما مردم این جزیره در یک همهپرسی، خواستار باقی ماندن در کشور فرانسه شدند و از استقلال خود صرفنظر کردند. هر چهار جزیره در اقیانوس هند، در فاصلهای مساوی از ماداگاسکار و کرانههای قاره آفریقا، در شمال تنگهی موزامبیک قرار دارند که آبراهی استراتژیک و مهم است. این کشور ششم ژوئیه 1975 مستقل شد و حکومت جمهوری فدرال مرکب از سه جزیره را تشکیل داد.( دانشنامه آزاد، ویکی پدیا)
برابر مادهی هفتم با توجه به حفظ وحدت اتحادیه و مرزهای به رسمیت شناخته شدهی آن به وسیله نهادهای بینالمللی، هر جزیره آزادانه حق ساماندهی و ادارهی امور داخلی خود را دارد. هریک از جزیرهها قانون اساسی خود را با توجه و رعایت قانون اساسی اتحادیه تدوین میکنند. کوموریها در سرتاسر اتحادیه از حقوق آزادیها و تعهدهای برابری برخوردارند. هیچک از مقامهای محلی نمیتوانند با وضع مقررات به گونهای مستقیم یا غیر مستقیم آزادی رفت و آمد افراد و یا خرید و فروش کالا را در اتحادیه محدود کند. هر جزیره مسئولان اجرایی و انجمن خود را خواهد داشت. جامعههای سرزمینی در هر جزیره نیز دارای سازمان اجرایی خواهند بود.( خوبرویپاک،1389؛497)
برابر مادهی هشتم قانون اساسی، قوانین اتحادیه مقدم بر مقررات جزیره هستند و در سرتاسر جزیرههای کومور قابل اجرا هستند.
اصل نهم قانون اساسی صلاحیتها و اختیارهای انحصاری اتحادیه را برمیشمارد که عبارتند از: امور مربوط به دین، ملیت، پول، روابط خارجی، دفاع خارجی و نمادهای ملی.
درقانون اساسی صلاحیتها و اختیارهای مشترک اتحادیه با جزیرهها نیز آمده است و تا هنگامی که اتحادیه از حق خود استفاده نکند آن جزیرهها میتوانند صلاحیتها و اختیارهای مشترک را اعمال کنند. دخالت دولت فدرال تنها در زمینههایی که کارآیی آن موثر باشد و یا زمینههایی مانند:
الف- در زمانی که تصمیم یکی از جزیرهها به منافع جزیرههای دیگر خدشه وارد کند.
ب- مشکلی که حل آن در توانایی یک جزیره تنها نباشد.
ج- برای حفظ وحدت قضایی اقتصادی و اجتماعی اتحادیهی کومور.
بند پایانی مادهی نهم همهی زمینههایی را که صلاحیت انحصاری و یا مشترک اتحادیه با جزیرهها نیست جزو صلاحیتها و اختیارهای جزیرهها میداند.
برابر اصل دهم قانون اساسی پیمانهای صلح، قراردادهای بازرگانی و پیمانهای مربوط به سازمانهای بینالمللی که تعهد مالی برای اتحادیه ایجاد میکنند و یا موثر در مقررات قانونی اتحادیه یا وضعیت قانونی افراد باشند و همچنین پیمانهایی که شامل جدایی بخشی از خاک و یا الحاق و معاوضهی سرزمینی است باید بر حسب قانون جداگانهای تصویب شود.
پیمانهای بینالمللی پس از تصویب و انتشار، مشروط به عمل متقابل قدرت قانونی در اتحادیهی کومور و در جزایر را خواهد داشت.
با توجه به اصل نهم قانون اساسی این کشور میتوان نتیجه گرفت که انعقاد معاهدات بینالمللی در صلاحیت دولت فدرال میباشد و ایالات نمیتوانند در این زمینه مداخله کنند.
کشور فدرال کانادا:
کشوری در شمال قارهی آمریکای شمالی و دومین کشور پهناور جهان است که بخش زیادی از خاک آن به دلیل سرمای هوا و نزدیکی به قطب شمال خالی از سکنه است. این کشور از غرب و شرق به اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و شمالگان محدود میشود و از جنوب و شمال غرب با ایالات متحده آمریکا همسایه است. (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
به موجب قانون اساسی این کشور و بر مبنای اصل صدوسی و دوم این قانون پارلمان و دولت کانادا به عنوان بخشی از امپراتوری بریتانیا، برای انجام تعهدات کانادا یا برخی از ایالات کانادا در قبال کشورهای بیگانه که ناشی از قراردادهای منعقده بین امپراتوری و کشورهای بیگانه است، دارای کلیه اختیارات لازم میباشند. در نتیجه ایالات اهلیت برای انعقاد معاهدات بینالمللی را ندارند.
کشور فدرال مالزی:
دریای چین دو بخش شرقی و غربی مالزی را از یکدیگر جدا میکند و فاصلهی آن دو بیش از 600 کیلومتر میباشد. چهار قوم گوناگون مالایی، چینی، هندی و بومی برونئویی در مالزی زندگی میکنند. مالزی کشوری در جنوب شرقی آسیا و پایتخت آن کوالالامپور است. (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
موضوع تفکیک اختیارات و صلاحیتها یکی از موضوعهای مهم و دشوار تدوین قانون اساسی فدرال است. از این رو کشورهای فدرال هریک روش ویژهای را در این مورد اختیار کردهاند. (خوبرویپاک،1377؛55) درمالزی سه فهرست در پیوست شمارهی 9 قانون اساسی آمده است: فهرست یکم: اختیارات و صلاحیتهای دولت فدرال، فهرست دوم: اختیارات حکومتهای محلی و فهرست سوم: دربارهی اختیارات مشترک میان دولت فدرال با حکومتهای محلی است.
برای روشن شدن کارکرد نظام فدرالی در مالزی به هریک از سه فهرست یاد شده اشارهای خواهیم داشت:
فهرست شمارهی یک دربارهی اختیارات دولت فدرال است: امورخارجی، دفاع، امنیت داخلی، قوانین مدنی ـ جزایی و آیین دادرسی ـ اداری، شهروندی و تابعیت دولت فدرال، قانونگذار برای رفع هرگونه ابهام سیاههی اختیارات یاد شده را نیز آورده است. برای نمونه دربارهی ادارهی امور خارجی از برقراری روابط سیاسی تا استرداد مجرمان صدور گذرنامه و دادن روادید به تفصیل آمده است.
مهمترین اموری که در فهرست شمارهی 2 یعنی اختیارات حکومتهای محلی آمده است عبارتند از: امور مالی، امور بازرگانی وصنعتی، کشتیرانی و ماهیگیری، ترابری و ارتباطات، به کارگیری انرژی برق ـ آبی و آبراههای، مطالعات و پژوهشها، آموزش ابتدایی ـ متوسطه و دانشگاهی، امور فرهنگی، امور پزشکی و بهداشتی، امور کارگری و بیمههای اجتماعی، امور رفاهی کهن بومیان، برقراری و تنظیم تعطیلات فدرالی، مقررات مربوط به شرکتها، نظارت بر فرآوردههای کشاورزی، روزنامهها و دیگر انتشارات، بازبینی نشریهها و مقررات شرکتهای تعاونی، در همین فهرست اجرای کامل مقررات شریعت اسلامی در موارد احوال شخصیه، وصیت و ازدواج، نگاهداری کودکان، امور خیریه وقف و غیره با رعایت عرف مالایایی الزامی شمرده شده است، دو سرزمین فدرالی کوالالامپور و لابوان از این قاعده برکنار هستند. مسائل مربوط به زکات، فطریه و درآمدهای مانند آن تاسیس دادگاههای شرعی و مجازاتهای شرعی( به جز مواردی که در قانون اساسی قید شده است)، نظارت بر تبلیغ در میان مسلمانان تعیین موضوع قاعدههای اسلامی و عرف مالایایی نیز در صلاحیت حکومتهای محلی است، ثبت اسناد مالکیت، همهی امور و معاملههای مربوط به اموال غیرمنقول، کشاورزی و جنگلداری محلی، ادارهی امور محلی، همیاری شهرداریها، خانهسازی، خاکسپاری مردگان و یا سوزاندن آنها، بازارهای هفتگی و بازار مکاره، صدور اجازهی تاسیس تالارهای تئاتر، سینما وگردشگاهها و تفریحگاهها، ادارهی راهها و پلها از اختیارهای دیگر حکومتهای محلی است.
در فهرست شمارهی 3 اختیارهای مشترک حکومتهای محلی و دولت فدرال به تفصیل آورده شده است که مهمترین آنها عبارت است از: خدمات اجتماعی، حمایت از زنان، بورسهای آموزشی، حمایت از جانوران وحشی و پارکهای طبیعی، دامپزشکی و برنامههای توسعهی شهری، مبارزه با ولگردی و دستفروشی، مبارزه با بیماریهای واگیردار، نگاهداری آبراهها، مبارزه با فرسایش خاک، نگاهداری کانها، مبارزه با آتشسوزی و پیشگیری از آن.
حکومتهای محلی در همهی مواردی که دخالت در کار و محدودهی قانونهای فدرال شمرده نشود، حق مداخله دارند. قانون فدرال همواره مقدم و برتر از مقررات حکومتهای محلی است. اختیارهای بخشداریها و شهرداریها بسیار وسیع است که در قانون اساسی سال 1976 مشخص شده است. اما با توجه به مطالب موجود در قانون اساسی کشور مالزی میتوان چنین نتیجه گرفت که ایالات این کشور فدرال اهلیت انعقاد معاهدات بینالمللی را ندارند.
کشور فدرال مکزیک:
مکزیک کشوری است در آمریکای شمال. این کشور از شمال با ایالات متحده آمریکا و از جنوب شرقی با گواتمالا و بلیز هم مرز است. همچنین اقیانوس آرام، در غرب و جنوب، خلیج مکزیک در شرق و دریای کارائیب در جنوب شرق آن را دربرگرفتهاند. (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
اصل 117 قانون اساسی مکزیک، حکومت ایالتها را از انجام برخی از کارها بازداشته است؛ مانند: بستن پیمان همکاری با یک ایالت دیگر یا با دولتی بیگانه؛ ضرب سکه و نشر اسکناس؛ برقراری عوارض برای عبور از ایالت؛ برقراری عوارض برای ورود و خروج کالاها؛ وامگیری از دولتها؛ موسسهها و یا افراد بیگانه.
برابر اصل 118 قانون اساسی ایالتها، میتوانند با تصویب کنگرهی مکزیک از اختیاراتی برخوردار شوند مانند: داشتن نیروهای مسلح؛ برقراری عوارض و مالیات برای بندرهای ایالتی؛ اقدام جنگی علیه دولتی بیگانه.
اصل 118 قانون اساسی ایالتها را از برقراری حقوق برای کشتیها و یا دریافت هر نوع حقوق برای صادرات و واردات و داشتن نیروی نظامی دائمی بدون موافقت کنگره باز میدارد.
برابر اصل 120 قانون اساسی، فرماندار هر ایالت موظف به انتشار و اجرای قوانین دولت فدرال است. اصل 122 دولت فدرال را موظف میکند تا در صورت وقوع جنگ و یا تصرف کشور از سوی نیروهای بیگانه از همهی ایالتها حمایت کند. در هنگام شورشهای داخلی دولت فدرال حمایت لازم را در صورت درخواست مجلس قانونگذاری محلی و در صورت غیبت آن با درخواست قوهی اجراییهی ایالت به عمل میآورد.
مطابق اصل 124 قانون اساسی، صلاحیتها و اختیارات دولت فدرال و حکومت ایالتها که صراحتاً به دولت فدرال واگذار نشده باشد، از آن ایالتهاست؛ مانند اصل 131 که اختیارات انحصاری برای برقراری حقوق گمرکی و یا ورود و خروج کالا را از آن دولت فدرال دانسته است و یا اصل 132 که صلاحیتهای دولت فدرال در زمینهی تصمیمگیری دربارهی داراییهای غیرمنقول متعلق به دولت را روشن میکند.
به موجب متن صریح اصل صد و هفدهم قانون اساسی کشور مکزیک، ایالات به هیچ وجه نمیتوانند به برقراری و انعقاد پیمان و ائتلاف با دیگر دولت یا قدرتهای خارجی مبادرت ورزند.
کشور فدرال میکرونزی:
یکی از سه مجمعالجزایر بزرگ اقیانوس آرام و از مناطق قارهی اقیانوسیه است. میکرونزی از سوی غرب به فیلیپین، از جنوب غرب به اندونزی، پاپوآگینه نو و ملانزی، و از سمت شرق و جنوب شرق به پلی نزی محدود میشود. میکرونزی شامل صدها جزیره کوچک در اقیانوس آرام میشود.( دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
بند دوم از اصل 9 قانون اساسی این کشور اختیارات کنگره ملی را برمیشمارد که شامل این موارد میشود: تأمین دفاع ملی؛ تصویب پیمانها؛ تدوین مقررات مربوط به مهاجرت؛ تابعیت و شهروندی؛ بستن مالیات؛ عوارض و تعرفهی گمرکی؛ دریانوردی و ترابری؛ تصویب مقررات مربوط به اکتشافات و بهرهبرداری از ثروت طبیعی کشور؛ تصویب مقررات مربوط به اکتشافات و بهرهبرداری از ثروت طبیعی کشور؛ تصویب قانونهای کیفری؛ انتصاب قضات دیوان عالی کشور و یا برکناری آنان . بند سوم از اصل 9، اختیارات مشترک کنگرهی فدرال و حکومتهای محلی را بیان میکند که عبارتاند از: تخصیص وجوه عمومی؛ وامگیری از مردم؛ برقراری بیمههای اجتماعی و رفاه همگانی. برابر بند چهارم همین ماده، پیمانها باید به تصویب دو سوم عضوهای کنگره برسند مگر پیمانهایی که بخش مهمی از اختیارهای دولت فدرال را به دولتی دیگر واگذار میکنند که در چنین حالتی پیمان باید به تصویب دوسوم از نمایندگان مجلسهای قانونگذاری محلی برسد. براساس این ماده میتوان نتیجه گرفت که اهلیت انعقاد معاهدات صرفاً برای دولت فدرال درنظر گرفته شده است.
کشور فدرال هندوستان:
هندوستان بزرگترین کشور فدرال در جهان است. این کشور با کشورهای پاکستان، چین، خلیج بنگال، اقیانوس هند و دریای عمان محصور گردیده است.بافت جمعیتی این کشور هندی و آریای، دراویدیها، مغولها و دیگران میباشد. هفت سرزمین فدرال عبارتند از: جزیرههای آندامان و نیکوبار، شاندیگاره، دادرا و نگارهاولی، دامان و دیو، دهای، لیک شادویپ و پوندیشری. (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
درگذشته هند اگرچه تحت حاکمیت انگلیس بود یک عضو مجزا جامعهی ملل و متعاقباً سازمان ملل متحد محسوب میشد و با دیگر اعضا همانند دیگران عضو معاهدات بیشماری شد.( Lissitzyn,1968;6)
تفکیک اختیارهای دولت مرکزی از حکومتهای فدرال در پیوست هفتم قانون اساسی آمده است. در این پیوست سه فهرست آمده است که نخستین آن فهرست مفصل اختیارات و وظایف دولت مرکزی است(97 مورد). فهرست دوم دربارهی اختیارات و وظایف حکومتهای محلی در66 مورد است. در فهرست سوم اختیارات و وظایف مشترک در47 مورد آمده است.
مهمترین اختیارات و وظایف دولت مرکزی عبارت است از: دفاع، نیروی هستهای، نمایندگی بینالمللی و امور دیپلماتیک، امور کنسولی و بازرگانی، تابعیت، بازرگانی خارجی و میان حکومتهای محلی، بازرسی حسابها پول ملی و ارزهای بیگانه.
مهمترین اختیارها و وظایف حکومتهای محلی عبارت است از: برقراری نظم همگانی، ادارهی امور محلی، بهداشت همگانی، ارتباطات، کشاورزی و ماهیگیری، بازرگانی داخلی، امور مالیاتی و پلیس محلی، حقوق کیفری، امور جنگلها برنامهریزی اقتصاد و اجتماعی، امور سندیکایی آموزش و بازداشتهای تامینی. در همان پیوست هفتم قانون اساسی فهرست اختیارات مشترک میان دولت فدرال و حکومتهای محلی آمده است. برخی از اختیارات مشترک عبارتند از: تولید برق، امور مربوط به روزنامهها، امور جنایی، ازدواج و طلاق، حق تمبر، امور سندیکاها، تثبیت قیمتها و غیره.
با گذشت زمان و با بازنگری قانون اساسی اختیارات دولت مرکزی افزایش یافته است. برابر بازنگری سال 1954( سومین اصلاح قانون اساسی) پیوست هفتم قانون اساسی تغییر یافت و اختیارات مشترک میان حکومتهای محلی و دولت مرکزی افزایش یافت. این تغییرات دربارهی امور بازرگانی، تولید، تهیه و توزیع فرآوردههای صنعتی مواد غذایی خوراک دام و کشت پنبه بود. در بازنگری 1956( ششمین اصلاح قانون اساسی) دولت مرکزی اجازه یافت تا عوارضی اضافی از بازرگانی میان حکومتهای محلی دریافت دارد. از همه مهمتر اصلاح 42 قانون اساسی به سال 1976 بود که دگرگونی وسیعی را در پیوست هفتم قانون اساسی پدید آورد. امور آموزشی، نگهداری جنگلها حمایت از جانوران و سر انجام برخی از مقررات و قاعدههای دیگر از فهرست اختیارات حکومتهای محلی برداشته شد و به فهرست اختیارات مشترک افزوده شد. بزرگترین تغییر اصلاحی دیگر قانون اساسی در سال 1978 بود که به دولت مرکزی اجازه میداد برای پیاده کردن نیروی نظامی در قلمرو هر یک از حکومتهای محلی اقدام کند.
افزون بر اصل 249، اصل 250 قانون اساسی نیز اختیارات حکومتهای محلی را محدود میکند. برابر این ماده در صورت اعلام وضعیت فوقالعاده پارلمان میتواند قانونهای مناسب را برای همهی مواردی که جزو اختیارات حکومتهای محلی است وضع کند. این قوانین میتوانند در سرتاسر یا بخشی از حکومتهای محلی اجرا شوند. اصل 352 قانون اساسی نیز به دولت مرکزی اجازه میدهد تا در مواردی وضع فوقالعاده اعلام کند. سومین اصلی که به دولت مرکزی اجازه میدهد تا در امور داخلی حکومتهای محلی دخالت کند اصل 356 قانون اساسی است.
این اصل دربارهی اعمال قدرت و اختیارات رییس جمهور است که به دولت مرکزی اجازه میدهد تا ادارهی امور حکومتهای محلی را برعهده بگیرد. این ماده با طبیعت فدرالیسم همخوانی ندارد و از این رو با انتقادهای فراوانی روبه رو شده است. دیوانعالی هند در رای مورخ 1994 خود برکناری حکومت محلی به وسیلهی دولت مرکزی را حقی مطلق ندانسته است و اجرای آن را مشروط به شرایطی کرده است.(خوبرویپاک،1389؛211)
از تاریخ استقلال روزبهروز از اختیارهای حکومتهای محلی کاسته شده است. و در خصوص اهلیت ایالات برای انعقاد معاهدات بینالمللی میتوان نتیجه گرفت که قانون اساسی دولت فدرال هندوستان چنین اختیاری را به ایالات نداده است.
3-1-4- ابهامات موجود:
در ادامه این بخش باید به این مطلب اشاره کرد که در طی بررسیهای انجام شده قوانین اساسی کشورهای فدرال، برخی از قوانین هیچگونه اشارهایی به اهلیت یا عدم اهلیت ایالتها در خصوص انعقاد معاهدات بینالمللی نکردهاند و این موضوع به صورت مبهم باقی مانده است که از جمله میتوان به کشورهای سنت کیتس و نویس، ونزوئلا و امارات متحده عربی اشاره کرد.
کشور فدرال سنت کیتس و نویس:
کشوری است جزیرهای در دریای کارائیب، غرب آنتیگوا و باربودا و شرق جزایر ویرجین آمریکا، با جمعیتی حدود 52هزار نفر که پایتخت آن باسهتر است. زبان رسمی این کشور انگلیسی میباشد. نام سابق این کشور تا سال 1986 سنت کریستوفر و نویس بوده است. این کشور دارای 14 ایالت میباشد.
برعکس قانون اساسی دیگر کشورهای فدرال، اختیارات حکومتهای عضو این فدراسیون و دولت فدرال به خوبی مرزبندی و روشن نشده است ولی در عوض اختیارات ویژهای برای حکومت جزیرهی نویس پیشبینی شده است.
دولت فدرال ادرهی امور خارجی؛ دفاع؛ برنامهریزی و توسعهی ملی را بر عهده دارد. قوانین پارلمانی دولت فدرال باید به گونهای باشد که به صلاحیتها و اختیارهای جزیره نویس آسیبی نرسانند(اصل37). اصول100تا 114 قانون اساسی دربارهی اختیارهای انحصاری جزیره نویس است که تنها در همان جزیره قابل اجرا است. شورای قانونگذاری محلی جزیره نویس نمیتواند در زمینه منافع ملی کشور تصمیم گیرد و یا مقرراتی را که با سیاست کلی کشور سازگار نباشد تصویب کند.
کشور فدرال ونزوئلا:
برابر اصل 136 قانون اساسی قوای کشور از لحاظ سرزمینی به سه بخش تقسیم میشوند: شهرداریها، ایالتها و دولت ملی.
تفکیک قوای کشوری به این شرح است: قوهی مقننه، قوهی اجراییه، قوهی قضاییه، قوای شهروندی و قوهی انتخابیه هر یک از این قوهها کارکرد ویژهای دارند ولی برای رسیدن به هدفهای ملی موظف به همکاری با یکدیگرند.
اصل 159 قانون اساسی ایالتها را واحدهایی دارای شخصیت حقوقی خودگردان و برابر در امور سیاسی میداند که دربارهی حفظ استقلال و حاکمیت و یکپارچگی کشور مسئول هستند و قانون اساسی و دیگر قانونهای جمهوری را باید اجرا کنند.
علی رغم اصول 159 که ایالات را دارای شخصیت حقوقی میداند اما به موجب اصل 187بند9 اجازهی امضای قراردادها با دولتهای بیگانه از طریق مجلس ملی به قوهی مجریه فدرال داده میشود، در نتیجه این ابهام و سوال بوجود میآید که آیا ایالات به واسطه شخصیت حقوقی خود میتوانند معاهده منعقد کنند یا انعقاد معاهده و قرارداد بینالمللی صرفاً در حیطه دولت فدرال است؟! اما اصولاً به نظر میرسد که کشورهای فدرال آمریکای جنوبی و مرکزی که عبارتند از آرژانتین، برزیل، مکزیک و ونزوئلا، چندان تمایلی به اعطای اختیارات وسیع به ایالتها از جمله در انعقاد معاهده با دول خارجی ندارند زیرا از این نکته در هراس هستند که این امر، مقدمه جدایی آن ایالتها از کشورشان باشد.
کشور فدرال امارات متحده عربی:
این کشور متشکل از 7 امارت عربی است
تقسیم قدرت میان دولت فدرال و هریک از امیرنشینها براساس اصول120 و121 قانون اساسی است که قلمرو اختیارها و صلاحیتهای دولت فدرال را مشخص میکند.
امور روابط خارجی، دفاع و امنیت، خدمات پستی و تلفنی، پایش هوایی کشور و صدور پروانهی هوانوردی، امور آموزش، بهداشت همگانی، مهاجرت، تابعیت، و پول ملی برابر مادهی120، در قلمرو صلاحیت دولت فدرال است. اصول 121، روابط کارگران با کارآفرینان، بیمههای اجتماعی، تعیین مرزهای آبی کشور، استرداد مجرمان، چاپ و انتشارات را نیز در قلمرو صلاحیت دولت فدرال قرار میدهد. برابر اصول 138 و 146 قانون اساسی، تشکیل و آموزش ارتش فدراسیون و اعلان حکومت نظامی نیز برعهدهی دولت مرکزی است.
با آنکه قلمرو اختیارات دولت فدرال بسیار وسیع مینماید، در عمل و همانگونه که در بررسی اصل 3 قانون اساسی آمده، هریک از امیران میتوانند حاکمیت خود را در آب و خاک ویژهی خود را اعمال کنند. برابر اصل 116و اصل 122، هریک از امیرنشینها میتوانند در همهی مواردی که برابر قانون اساسی در صلاحیت دولت فدرال نیست، اختیارهای خود را به کارگیرند. افزون بر اختیارات یاد شده، هریک از امیران میتواند با توجه به اصل 149 قانون اساسی، قوانینی را در قلمرو اختیاراتی که برابر اصل 121 به فدراسیون داده شده است، وضع نمایند.
موضوع شگفتانگیز در فدرالیسم اماراتی، مالکیت و استفاده از منابع طبیعی در هریک از امیرنشینهای عضو فدراسیون است، با این توضیح که برابر اصل 23 قانون اساسی، منابع طبیعی هریک از امیرنشینها متعلق به خود آنان است نه متعلق به فدراسیون.
ایجاد نهادهای حکومتهای امیرنشین، در تعادل فدراسیون اثر گذاشته است؛ زیرا نبود نهادهای متناسب تا پیش از تاسیس فدراسیون، سبب شد تا نهادهای نوین در هریک از امیرنشینها برحسب وسعت، ساختار و میزان استقلال آنان در برابر نهادهای فدراسیون و همچنین عاملهای دیگری مانند میزان جمعیت و سطح توسعهی اقتصادی و اجتماعی، متفاوت باشد.
در برخی از امیرنشینها، کوشش شد تا ساختاری براساس تلفیق میان نهادهای امیرنشین با نهادهای فدرال صورت گیرد؛ اما امروزه هریک از امیران به عنوان عضوی از شورای عالی فدرال، در مورد تعیین نهادهای امیرنشین و روش کارکرد آنان تصمیم میگیرند و قدرت فوقالعادهای در اینباره دارند.( نقدی بر فدرالیسم، خوبروی پاک،ص49-51) بنابر مطالب گفته شده میتوان نتیجه گرفت که اهلیت امیرنشینها درکشور فدرال امارات متحده عربی مبهم میباشد. از سویی با توجه به اختیارات دولت فدرال که عمدتاً وظایف مهم و اساسی را برعهده دارد و امیرنشینها امکان دخالت در آن امور را ندارند، چنین استنباط میشود که امیرنشینها اهلیت انعقاد معاهدات را ندارند و از سویی دیگر با توجه به سکوت قانون اساسی و عدم متن صریح در خصوص واگذاری حق انعقاد معاهده به دولت فدرال یا امیرنشینها]]>