سامانه پژوهشی – بررسی مفهوم رنج از دیدگاه بودا- قسمت ۱۷
1 min read
۳-۶٫ زیاده خواهی
حرص و زیاده خواهی از دیدگاه مولانا یکی دیگر از عوامل بوجود آورندهی درد و رنج است. او معتقد است آرزوهای فضول که با عالم خیال و خیالات انسان مرتبط است موجب ایجاد غم میگردد. او این معنی را استادانه در داستان جوانی میآورد که به اصرار از موسی (علیه السلام) خواست زبان جانوران را به او بیاموزد. موسی به دستور حقّ آن علم را به او آموخت ولی این سودا موجب حرمان آن جوان گردید.
نیست قدرت هر کسی را سازوار عجز بهتر مایهی پرهیزگار ۳۲۸۰/۳
آدمی را عجز و فقر آمد امان از بلای نفس پر حرص و غمان
آن غم آمد ز آرزوهای فضول که بدان خو کرده است آن صید غول
آرزوی گل بود گلخواره را گلشکر نگوارد آن بی چاره را ۸۵ ـ ۳۲۸۳/۳
۴-۶٫ خواستهها
غیر از زیاده خواهی، خود نفس سبب رنجش آدمی میگردد. خواستههای دنیایی مانند سراب میمانند؛ زیرا بالفعل نیست و انسان باید آن را حاصل کند. جست و جوی چیزهایی در آینده ما را اسیر یک خواستن آزمندانه میکند. انسان این خواستهها را بیرون از خود جستجو میکند و به دنبال آن میرود و این یعنی زندگی و حرکت در سراب، در اُوهام و پندارهای برخاسته از ذهن و بنابراین هرچه دورتر افتادن از اصالت و معنای خویش.
مست آب و پیش روی اوست آن اندر آب و بیخبر ز آب روان
چون گهر در بحر گوید بحر کو وآن خیال چون صدف دیوار او
گفتن آن کو حجابش میشود ابر تاب آفتابش میشود
بند چشم اوست هم چشم بدش عین رفع سد او گشته سدش ۸۲ ـ۱۰۷۹/۵
چشم پوشی از لذایذ و خواستههای نفسانی و دل بستن به آنها که از بن مایههای تفکر عرفانی است در مثنوی بارها مورد تأکید قرار گرفته و این بیت نمونهای از آن است:[۲۰۹]
همره غم باش با وحشت بساز می طلب در مرگ خود عمرِ دراز ۲۲۶۵/۲
انسان دارای فقر ذاتی است، آدمی چون ذاتاً هیچ چیز تدارد، هرچه که در عالم مادی به خود ببندد و خود را مالک آن به شمار آورد باز از پریشانی نمی رهد بلکه برعکس داشتههای اعتباری و خیالی او به جای آنکه حال او را بهبود بخشد بر اضطرابش می افزاید.[۲۱۰]
حتی در نخستین داستان مثنوی یعنی داستان کنیزک و زرگر، با دو دلبستگی مواجه میشویم که در حقیقت اَشکالی از خواستن هستند و نمایانگر غم و رنجافزایی آن میباشد. نخست دلبستگی کنیزک به زرگر و دوم علاقهی زرگر به زر و خلعت که سرانجام به مرگ او میانجامد.[۲۱۱]
در واقع طلب هر چیزی در خارج وجود خود برای آدمی رنج به همراه میآورد. طلب خواستهها سبب میشود که انسان همیشه دلخوشی را از بیرون خود گدایی کند. باید مواظب باشد که مراعات عوامل و افراد مختلف را بکند تا مبادا با سوء تدبیر خود، عیشی که به واسطهی آنها نصیبش شده منغض شود.
خود همین مراعات موجب غصه میشود. مولانا معتقد است هرچه دایرهی بیرونی انسان و افراد، اشیای بیشتری را شامل شود این غصه بیشتر و انسان در رسیدن به آرامش و شادی عاجزتر خواهد شد. او به سلطانانی اشاره میکند که بندهی زیردستان خودند. به اعتقاد وی هر رئیسی برای حفظ زیردستان خود، خود را خرج میکند. از این رو اوست که زیردست زیردستان خود است.[۲۱۲]
جمله شاهان بنده بنده خودند جمله خلقان مرده مرده خودند ۱۷۳۶/۱
پس داشتهها و خواستههای هر انسانی ارزش وجودی وی را معین و محدود میکنند و انسانها با گرایش و محبّت به هر چیز، جهان خود را فراخ و تنگ مینمایند. غم و گرفتگی به هرمیزان آن، تابعی است از تنگی جهان انسانها. اینکه عارفان غمهای متعارف و معمول میان خلایق را نداشتند؛ به این دلیل بود که افق دیدشان وسیعتر و جهانشان بزرگتر از انسانهای عادی بود.
توصیهی مولانا رفتن به درون خویش و جُستن لذّات و شادیها در خویش است. او همهی جهان بیرونی را تصویر و عکس دنیای درونی میداند. در واقع وی انسان را به کشف خویش دعوت میکند. چشمهی شادی همواره از درون میجوشد. ازین رو اگر در درون آن را بیابیم و خوشیهای بیرونی را نیز در خویش جا دهیم خواهیم دید که نه از فوت آن میهراسیم و نه هیچ زمان و مکان و حالتی میتواند در حقیقتِ آن تأثیر سوء بگذارد. [۲۱۳]
راه لذّت از درون دان نه از برون ابلهی دان جستن قصر و حصون
آن یکی در کنج مسجد مست و شاد و آن دگر در باغ ترش و بیمراد
قصر چیزی نیست ویران کن بدن گنج در ویرانیست ای میر من ۲۲ـ۳۴۲۰/۶
مولانا با رجوع دادن انسان به درون خود، او را از گوهر وجودی خویش آگاه میکند. او به انسان یادآور میشود که وجود اوست که در آفرینش اصل و اساس است و همهی موجودات و دیگر چیزها فرع و برای خدمت او آفریده شدهاند. ولی افسوس که آدمی خودش را ارزان میفروشد و با چیزهای حقیر دنیایی مانند: می و سماع و جماع دلخوش میشود. در حقیقت او مانند آفتابی است که از ذرهای طلب نشاط میکند:
تو خوش و خوبی و کان هر خوشی تو چرا خود منت باده کشی ۳۵۷۳/۵
جوهرست انسان و چرخ او را عَرَض جمله فرع و پایهاند و او غرض ۳۵۷۵/۵
میچه باشد یا سماع و یا جماع تا بجویی زو نشاط و انتفاع
آفتاب از ذرهای شد وام خواه زُهرهای از خمرهای شد جامخواه ۸۱ ـ۳۵۸۰/۵
۵-۶٫ نادانی
یکی از مص
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
ایبی که میتواند خود خاستگاه و سرچشمهی بسیاری از رنجهای عظیم دیگر در زندگی انسان قرار بگیرد جهل و نادانی است؛ که همواره در دیدگاه اندیشمندان، دشمن دیرینهی عقل و علم بوده است. در قرآن بیان شده است که علت برتری انسان بر سایر مخلوقات در گرو عقل و دانش اوست که موجب شرافتش میگردد و مقام او را تا خلیفهای الهی بالا میبرد.[۲۱۴] نگاه مولانا به نادانی نگاهی است طعنه آمیز و رنجزا و با چنین بینشی است که نادانی را برابر با دشمنی و عداوت با پیامبر میداند:
گفت پیغمبر که احمق هر که هست او عدو ماست و غول رهزنست ۱۹۴۷/۴
مولانا هستی و حقیقت وجودی آدم را در جهان آفرینش چیزی ورای اندیشه نمیداند او بر این باور است که اساس و هستی انسان بر پایههای اندیشه استوار است:
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهی تو گلشن ور شود خاری تو هیمهی گلخنی
گر گلابی بر سر جیبت زنند ورشوی بولی برونت افکند ۷۹-۲۷۷/۲
اندیشه و فکر آدمی است که در تمام ابعاد وجودی او ریشه دوانیده و بسیاری از رفتارها و گفتارهای انسان، جنبه و صورت تبلور یافتهی اندیشههای صاحبان آن میباشد:
این سخن و آواز از اندیشه خاست تو ندانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف بحر آن دانی که هم باشد شریف