پژوهش – بررسی مفهوم رنج از دیدگاه بودا- قسمت ۲۰
1 min read
در داستان اول مثنوی، رابطهی پادشاه و کنیزک هم از نوع داشتن است. مولانا در دفتر سوم داشتههای انسان را که باعث غرور و دلبستگی او میشود به گِلی تشبیه میکند که آب را محصور کرده و اجازه نمیدهد به سمت دریا برود.
آب گِل خواهد که در دریا رود گِل گرفته پای آب و میکشد
گر رهاند پای خود از دست گِل گِل بماند خشک و او شد مستقل
همچنین هر شهوتی اندر جهان خواه مال و خواه جاه و خواه نان
هر یکی زینها ترا مستی کند چون نیابی آن خمارت میزند
این خمار غم دلیل آن شدست که بدان مفقود مستیات بدست
آن کشیدن چیست از گل آب را جذب تو نقل و شراب ناب را
جز به اندازه ضرورت زین مگیر تا نگردد غالب و بر تو امیر ۶۰ ـ۲۲۵۴/۳
مولوی در داستان اعرابی و زنش از زبان اعرابی اعتقادش را به روزی رسان بودن خداوند بیان میکند و اینکه همهی غم و غصهی ما برای هستیِ ناپایدار ماست که مانند: دود، گَرد و غبار و باد است. این غم و غصهی دنیوی شبیه داسی است که قصد دارد ما را درو کند.
این همه غمها که اندر سینههاست از بخار و گرد باد و بود ماست
این غمان بیخکن چون داس ماست این چنین شد و آنچنان وسواس ماست ۹۷ـ۲۲۹۶/۱
در این داستان مولوی بار دیگر نجات و رهایی را در مرگ و آزادی روح انسان از اسارت تن و جسم و جهان محسوس معرفی میکند. مولوی کوزهی مرد درویش که همهی دارایی او در آن است تن محصور و در اسارت ما میداند و آب شوری که مرد در کوزه جمع کرده را حواس ما میپندارد. مولوی حواس ما را که همان آبهای تلخ و شور داخل کوزه است عامل بیماریهایمان معرفی میکند و معتقد است مرغی که بر این آب شور و حواس تکیه کند نمیتواند آب روشن و زلال جیحون و فرات را پیدا کند. در این داستان وقتی درویش از کوزه و آب آن دست میکشد یعنی از تمام وجود خود دست میشوید به مکنت و منزلت و مقام میرسد.[۲۲۰]
مرغ کآب شور باشد مسکنش او چه داند جای آب روشنش
ای که اندر چشمهی شورست جات توچه دانی شط و جیحون و فرات ۲۵-۲۷۲۴/۱
۷-۶٫ گناه
در اصطلاح مباحث الهی هرگونه تخطی از مناهی خداوند گناه گفته میشود که به نوعی با مقولهی شیطان و فریب او، جبر و اختیار انسان و تقدیرالهی در ارتباط است. اما در تعریف مولانا گناه عبارتست از خضوع ارادهی انسانی در برابر شهوات پست؛ درجایی که راه برای کارهای نیک وی گشوده باشد.[۲۲۱]
گاهی برخی رفتارهای ما که به دلیل زیاده خواهی، شهوت پرستی یا حتی از روی نادانی و بی توجهی به عواقبش آن را انجام میدهیم موجب رنج و دردمان میشوند. مولانا معتقد است این نوع رنج که به انسان میرسد نتیجهی کارهای خودش است.
هر غمی کز وی تو دل آزردهای از خمار می بود کان خوردهای
لیک کی دانی که آن رنج خمار از کدامین می بر آمد آشکار ۷۶ـ۳۹۷۵/۵
غمها و گرفتاریهایی که آدمی در وجود خود میبیند ناشی از آلودگیهایی است که خود مسبّب و منشأ آنها بوده است، اما به غلط میپندارد که از جهان برون است. به تعبیر دیگر کنشهای آدمی عامل سعادت و یا دردسرهای آتی او خواهد شد:
زانک میبافی همه ساله بپوش زانک میکاری همه ساله بنوش
فعل تست این غصههای دم به دم این بود معنی قد جفَّ القلم
که نگردد سنت ما از رشد نیک را نیکی بود بد راست بد ۸۳ـ۳۱۸۱/۵
خواستن و داشتن از سویی مایهی غم و درد و از سویی دیگر موجب گناه هستند و مسبّب گناه خود ما. باید بدانیم که این اعمال ماست که سبب رنج ما میشود نه بخت و اقبال:
رنج را باشد سبب بد کردنی بد زفعل خود شناس از بخت نی
آن نظر در بخت چشم احول کند کلب را کهدانی و کاهل کند ۲۹ـ ۴۲۸/۶
هرچه برتو آید از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخیست هم ۸۹/۱
در جای دیگر اینطور میگوید:
پس ترا هر غم که پیش آید ز درد بر کسی تهمت منه بر خویش گرد
ظن مبر بر دیگری ای دوستکام آن مکن که میسگالید آن غلام ۱۴ـ ۱۹۱۳/۴
و یا در جای دیگر:
هیچ اصلی نیست مانند اثر پس ندانی اصل رنج و درد سر
لیک بیاصلی نباشد این جزا بیگناهی کی برنجاند خدا
آنچ اصلست و کشنده آن شی است گر نمیماند بوی هم از وی است
پس بدان رنجت نتیجه زلتیست آفت این ضربتت از شهوتیست
گر ندانی آن گنه را ز اعتبار زود زاری کن طلب کن اغتفار
سجده کن صد بار میگوی ای خدا نیست این غم غیر درخورد و سزا
ای تو سبحان پاک از ظلم و ستم کی دهی بر جرم جان را درد و غم ۹۱ـ ۳۹۸۵/۵
ادب را باید یکی از عوامل مصونیّت انسان از معصیت و گناه دانست:
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت fumi.ir مراجعه نمایید. |