تفاوت های فسخ و انفساخ در حقوق ایران و فقه امامیه
1 min read
در فقه امامیه بعضی از فقیهان تعهد به نفع شخص ثالث را نوعی ایقاع دانسته اند که بدون نیاز به قبول شخص ثالث به سود او ایجاد می شود بر مبنای این نظریه می توان گفت درست است که طرفین قرارداد اصولاً حق دارند با تراضی اقدام به فسخ معامله کنند اما در تعهد به نفع شخص ثالث حق منتفع ثالث از طریق ایقاع برای او به وجود می آید ایقاعی که مشترکاً توسط طرفین قرارداد به شخص ثالث خطاب می شود. با توجه به این که در ایقاع نیز همانند عقد اصاله اللزوم جاری است طرفین اصولاً نمی توانند پس از تحقق تعهد به نفع شخص ثالث آن را به تراضی از بین ببرند. لازم به توضیح است که در فقه بنابه همان دلایل و مصالحی مقتضی پذیرش اصل لزوم درعقد است ایقاع نیز لازم دانسته شده است.
یکی از فقهیان در این زمینه می گوید: «حق این است که در هر عقد و ایقاعی اصل، عدم جواز رفع آثار و فسخ معامله است… و این به دلیل وجوهی است:
اول این که عقد یا ایقاع وقتی محقق می شوند اثری شرعی بر آن مترتب می شود… پس هر گاه در لزوم و جواز شک شود لازم این شک این است که شک شود آیا اگر سبب فسخ شود آن مسبب ثابت نیز باطل می شود یا این که به حال خود باقی است؟…»[1]
با این بیان از طریق استحباب بقای موجود اعتباری، اصل لزوم هم در عقد و هم در ایقاع به اثبات می رسد.
به ماهیت غیر ایقاعی داشتن انفساخ باید لعان و کفر را نیز اضافه کرد. لعان در لغت به معنای ناسزا گفتن و نفرین کردن یکدیگر است.[2] لعان عبارت است از اینکه شوهر با رعایت تشریفات خاص و در دادگاه، بدون اینکه دلیلی بر ادعای خود داشته باشد، به زن خود نسبت زنا بدهد یا فرزند خود را انکار نماید.[3]
انحلال عقد نکاح بهموجب لعان از موارد انفساخ عقد میباشد. زیرا شوهر قصد انحلال نکاح را ندارد اما با حکم قانون نکاح منحل میگردد.[4] (مواد882و1052ق.م)
کفر به معنای عدم اعتقاد به اسلام است و کافر کسی است که به یکی از اصول اسلام و یا یکی از ضروریات آن اعتقاد نداشته باشد. برابر مادهی1059ق.م ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان صحیح نیست.[5]
چنانچه زن و شوهر هر دو مسلمان باشند و شوهر پس از عقد نکاح کافر شود و یا درصورتی که زن و شوهر هر دو کافر باشند و زن مسلمان شود، در حالیکه شوهر او همچنان کافر است، عقد نکاح منفسخ میگردد.[6]
ب) موجب انحلال عقد شدن انفساخ
انفساخ قرارداد موجب انحلال آن می باشد و این امر در حقوق ایران به عنوان امری مسلم پذیرفته شده است باید گفت هرگاه عقد به یکی از علل قانونی ذیل منحل گردد، دیگر لازمالاتباع نمیباشد:
1- انحلال به علت وجود یکی از خیارات قانونی
هر گاه عقد لازمی منعقد شود و یکی از طرفین معامله به یکی از علل قانونی دارای حق فسخ معامله باشد، میتواند بدون رضایت طرف مقابل، قرارداد را برهم بزند.[7] در چنین مواردی گفته میشود که شخص دارای یکی از خیارات قانونی است. این خیارات به اختصار عبارتند از: خیار مجلس، خیار حیوان، خیار تأخیر ثمن، خیار رؤیت و تخلف وصف، خیار غبن ، خیار عیب، خیار تدلیس، خیار تبعّض صفقه و خیار تخلف شرط ( ماده 396 ق.م ). لازم به ذکر است که 3 خیار مجلس و حیوان و تأخیر ثمن مخصوص عقد بیع[8]میباشند. لیکن مابقی خیارات در بین سایر عقود لازم، مشترک هستند.
2- انحلال به علت وجود خیار قراردادی
به حکم ماده 399 ق.م در عقد بیع ممکن است شرط شود که در مدت معین برای بایع و مشتری یا هر دو یا شخص خارجی اختیار فسخ معامله باشد. این خیار، خیار شرط نامیده میشود و اختصاص به عقد بیع ندارد ( م 456 ق.م ). بنابراین عقد لازمی که در آن شرط خیار شده باشد، قابل فسخ خواهدبود و مشمول اصل لزوم نمیباشد.[9]
3- انحلال به علتی خارج از ارادهی متعاملین (انفساخ)
در پارهای موارد ممکن است که عقد لازم، به حکم قانون و بدون اراده متعاملین منفسخ شود. یعنی بطور خودبهخود منحل شود. بعنوان مثال، اگر مبیع قبل از تحویل به مشتری تلف شود، به موجب مادهی 387 ق.م بیع خود به خود فسخ میشود.[10] مسلم است که در چنین مواردی، دیگر التزامی به مفاد عقد وجود نخواهد داشت.
علاوه براینکه هر یک از طرفین میتواند عقد جایز را فسخ کند، موت، جنون و سفه هر یک از طرفین موجب انفساخ عقد جایز خواهد بود.[11] سفه حالت شخصی است که تصرف او در اموالش عاقلانه نباشد. جنون نیز حالت شخصی است که به دلیل اختلال قوای دماغی، فاقد ارادهی لازم برای انجام اعمال حقوقی است.
البته در مادهی954ق.م تنها به موت و سفه اشاره شده است اما با توجه به سایر مواد (مانند بند یک مادهی551[12] و مادهی678ق.م)[13] جنون نیز از موارد انفساخ عقد جایز است.[14] لذا بهعنوان مثال در عقد وکالت درصورتی که هر یک از طرفین بمیرند یا سفیه یا مجنون شوند، عقد وکالت منفسخ میگردد.
باید دانست که ورشکستگی یکی از طرفین عقد جایز، موجب انفساخ آن نیست، زیرا شخصی که دچار ورشکستگی میشود، برخلاف سفیه و مجنون همچنان دارای ارادهای سالم است.
نکتهی دیگر این است که برخی عقود تنها از سوی یکی از طرفین قرارداد جایز است درحالیکه از سوی طرف دیگر قرارداد لازم است. در اینگونه عقود، مرگ، سفه یا جنون شخصی که عقد از طرف او جایز است موجب انفساخ عقد نمیباشد؛ زیرا در عقودی که از سوی هر دو طرف قرارداد جایز است اراده و خواست طرفین این است که درصورت حدوث موت، سفه و جنون، عقد منفسخ گردد اما در این عقود چنین تراضی و توافقی وجود ندارد. مثلاً در عقد رهن که از سوی شخص راهن[15] لازم و از سوی شخص مرتهن جایز میباشد، مرگ، سفه یا جنون راهن موجب انفساخ عقد نخواهد بود.[16]
انفساخ عقود جایز به دلیل حدوث مرگ، سفه و جنون، ناشی از اثری است که عقود جایز ایجاد میکنند. اثر عقود جایز همان اختیاری است که در اینگونه عقود بر مبنای ارادهی طرفین عقد بوجود میآید، یعنی طرفین عقود جایز خودشان میخواهند عقد بهگونهای باشد که بهموجب موت و سفه و یا جنون یکی از طرفین عقد از بین برود. قانونگذار نیز این خواست طرفین را به رسمیت شناخته و در مواد قانونی متفاوتی، انفساخ عقود جایز را پذیرفته است، (مانند مواد551و678ق.م) درحالیکه در عقود لازم، اثر عقد ایجاد التزام و تکلیف میباشد و موت، جنون یا سفه یکی از طرفین عقد نیز تأثیری در سرنوشت عقد ندارد. مثلاً پس از انعقاد عقد بیع، چنانچه یکی از طرفین فوت نماید یا سفیه و یا مجنون گردد، هیچ اختلالی در عقد ایجاد نمیشود درحالیکه در عقود جایز، این امور[17] موجب انفساخ عقد میگردد.[18]
ج) شمول امکان انفساخ نسبت به کلیه عقود اعم از جایز و لازم
شرط فاسخ بر خلاف خیار فسخ ویژه عقود لازم نیست و درعقود جایز نیز راه دارد و فایده اش این است که هر گاه شرط محقق شود، نیاز به فسخ عقد نیست و عقد خود به خود منفسخ می شود. با وجود این، شرط فاسخ در قراردادی موضوعیت داردکه بتوان با فسخ یا اقاله آن را قابل انحلال کرد و عقدی است که با فسخ یا اقاله به هم نخورد شرط فاسخ در آن اثر ندارد.[19]همان طور که گفته شد خیار فسخ ویژه عقود لازم است ولی از بسیاری جهات ممکن است با شرط فاسخ اشتباه شود. باید گفت خیار فسخ بر مبنای اراده آزاد صورت می گیرد در کتب فقهى، فقها شرایط اساسى معامله را عمدتاً در شرایط متعاقدین و شرایط عوضین گنجانده و در مورد خود عمل حقوقى (عقد یا ایقاع) فقط به کیفیت ابراز اراده پرداختهاند و معمولاً کمال متعاقدین، اختیار، قصد انشا و مالکیت را از شروط اساسى صحت عقد مىدانند.[20] به این ترتیب خیار فسخ نیز یکی از موارد ابراز اراده می باشد که براساس آن عقد صحیح، به حیات خود پایان می دهد. خیار شرط به یکی از طرفین یا هر دو یا شخص ثالث حق می دهد که اگر مایل باشند عقد را در مهلتی معین فسخ کنند، در حالی که نتیجه تحقق شرط فاسخ انحلال قهری و خود به خود عقد است و نیازی به تصمیم دیگر ندارد.[21]
ماده 186 قانون مدنی در تعریف عقد جایز می گوید: عقد جایز آن است که هر یک از طرفین بتواند هر وقتی بخواهد آن را فسخ کند.» پس برهم زدن عقد جایز به هیچ سبب خاصی نیاز ندارد و هر یک از طرفین می تواند، در هر زمان که دلخواه اوست، آن را فسخ کند. برای مثال، بعد از تحقق وکالت، وکیل می تواند استعفا دهد و موکل نیز حق عزل او را دارد، هر چند که دلیل موجهی برای این اقدام نداشته باشد.
[1] . مراغه ای، میر فتاح، ص 183. همچنین رجوع کنید: مامقانی، نهایت المقال، ص 4. نقل از کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، ایقاع، تهران، انتشارات یلدا، 1370. پاورقی ص 54.
[2] . صفایی، حسین و امامی، اسدالله؛ مختصر حقوق خانواده، تهران، نشر میزان، 1385، چاپ یازدهم، ص116
[3] . کاتوزیان، ناصر؛ حقوق خانواده، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1371، چاپ سوم، جلدیک، ص126، ش73
[4] . جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ دایرهالمعارف حقوق مدنی و تجارت، پیشین، ص292
[5] . صفایی، حسین و امامی، اسدالله؛ پیشین، ص114
[6] . کاتوزیان، ناصر؛ قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی، تهران، نشرمیزان، 1387، چاپ هفدهم، ص681
[7] . بهرامی احمدی، حمید؛ منبع پیشین، ص 122.
[8] . بیع عبارت است از تملیک عین، در مقابل دریافت عوض معلوم. ماده 338 قانون مدنی.
[9] . بهرامی احمدی، حمید؛ منبع پیشین، ص 122.
[10] . صفایی، سید حسین؛ منبع پیشین، ص 158.
[11] . ماده954ق.م: «کلیه عقود جایز به موت احد طرفین منفسخ میشود و همچنین به سفه در مواردی که رشد معتبر است».
[12] . بند یک مادهی551ق.م: «عقد مضاربه به یکی از علل ذیل منفسخ میشود: 1) درصورت موت یا جنون یا سفه احد طرفین»
[13] . مادهی678ق.م: «وکالت بطریق ذیل مرتفع میشود:
1)به عزل موکل
2)به استعفای وکیل
3)به موت یابه جنون وکیل یاموکل»
[14] . صفایی، حسین؛ حقوق مدنی، تهران، نشر میزان، چاپ چهارم، جلد اول،1384، ص 24.
[15] . کسیکه مالش را بهعنوان وثیقهی دینش به شخص دیگر میدهد.
[16] . کاتوزیان، ناصر، منبع پیشین، ص 467.
[17] . مرگ، سفه و جنون.
[18] . صفایی، حسین، منبع پیشین، ص 116.
[19] . قاسم زاده، سید مرتضی، منبع پیشین، ص 285.
[20] . مکی، جمال الدین محمد (شهید اول)، اللمعه الدمشقیه، یک جلدى، بیروت، موسسه فقه شیعه، 1410 ه.ق، ص 104.
[21] . کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، ج 5، ص 344.
]]>