منابع تحقیق درباره فصوص الحکم، نظام احسن
1 min read
او در مورد حال انساني که به مرتبة درک تجلِّي نائل شده، معتقد است: “چنين انساني در حالتي از وقار و سکينه بهسر ميبرد؛ زيرا قلب چنين افراد صالح و منقطع از خلق تنها به سوي خدا متوجّه است و از اينرو خداوند در حقّ چنين بندگاني فرموده است: “وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً”. به نظر ابنعربي سنگيني در گام برداشتن از وقار در قلب حاصل شده و اين سنگيني در قلب تنها به اين دليل است كه حقّ در چهرة جلالي جمالي براي آنها تجلّي نموده است.448 به نظر او کسي که به مقام حال نائل شده، به دليل غلبة اسماء مختلف الهي، در احوال مختلفي به سر ميبرد. که از جملة اين احوال ميتوان به حال کشف، حال قرب، حال جمع، حال طيب،حال ادب، حال نظافه و … نام برد. ابنعربي عارف در مقام حال را در تجلّي اسم جلال “مؤدّب” و هنگام تجلّي اسم جمال “نظيف” ميداند.449 به نظر او هيبت، نَعت و صفت ذاتي براي حضرت الهيه نيست؛ بلکه صفت و حالت قلب عارفي است که جلالِ جمال الهي برايش تجلّي کرده است. هنگامي که در اين تجلّي افراط شود، فرد مصداق آية شريفة “فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا” ميشود. افرادي که با موسي عليه السلام بودند، از بين نرفتند بلکه فرديت و ذات خود را به دليل عظمت تجلّي الهي درک نکردند.
خوارزمي از جمله شارحان ابنعربي در خصوص توضيح و شرح اين فقره از “فصوص الحکم” که “فأوجد العالم ذا خوف و رجاء فيخاف غضبه و يرجو رضاه” (فصوص الحکم؛ فص آدمي؛ ص 54) ميگويد: “پس بيافريد ما را كه عالم انسانىايم موصوف به خوف و رجاء كه لازم غضب و رضااند، تا ارباب بصيرت ميان حق و ما ارتباط را به بصر بصيرت و عين عيان مشاهده كنند.” ضمناً او در توضيح اين فقره “و وصف نفسه بأنه جميل و ذو جلال فأوجدنا على هيبة و انس. و هكذا جميع ما ينسب اليه تعالى و يسمّى به” نيز چنين مينويسد: “و وصف كرد خود را حق تعالى، بدين كه جميل است يعنى موصوف است به صفات جماليّه كه تعلّق به لطف و رحمت دارد. و بيان كرد كه او خداوندِ جلال است، و آن صفاتى است كه تعلّق به قهر و غربت و ستر و عظمت دارد. و ايجاد كرد ما را بر هيبت و انس كه نتيجه جلال و جمال است. و همچنين هر چه منسوب است به حق سبحانه، و او مسمّى است بدان، ما را نيز از آن نصابى كامل و نصيبى شامل ارزانى داشته است. و علم آثار آن صفات در عالم به نيّت ما برافراشته.”450
به نظر ابنعربي رابطة ميان حقّ تعالي و اعيان در خصوص اسم جمال يک رابطة تعاملي و متقابل است. به نظر او عالَم در غايت جمال است. اگر عالم جميل نبود زيبايي الهي شناخته نميشد و اگر جمال حقّ نبود در عالم زيبايي ظاهر نميشد. به بيبان ديگر جمال موجود در موجودات و مخلوقات از جمال الهي است و تا موجودات و اعيان جمال او را منعکس ننمايند، جمال به ظهور نميرسد. از اين جهت ميتوان گفت به نوعي امر جمال ميان خالق و مخلوق دوري محسوب ميشود.451
او در توضيح اين حديث نبوي چنين ميگويد که خداوند که جمال را دوست دارد در واقع يعني عالَم را که در نهايت زيبايي است، دوست دارد. عرفاء از جمله کسانياند که عالَم را در نهايت زيبايي ميدانند. پس عالَم زيباست و زيبايي نيز ذاتاً محبوب و دوست داشتني است. پس تمامي اجزاء عالَم نيز محبوب الهي هستند و خدا تمامي مخلوقات خود را دوست دارد. زيبايي صُنعِ خدا در تمام عالَم جاري و ساري است و عالَم محلّ ظهور اين زيباييهاست. از اينجا ميتوان نتيجه گرفت اگر فردي از موجودات اين عالم به فردي ديگر محبت داشته باشد در واقع ريشه در آن دارد که خداوند خود را که زيباست دوست دارد. زيرا حبّ صفت وجود است و از ديد عارف وجودي غير از خدا وجود ندارد.452
براي توضيح اين مطلب از شرح مرحوم استاد سيدجلالالدّين آشتياني استفاده ميکنيم: “از آن جا كه برگشت و رجوع فعل و حال و مرتبه بالأخره به صفات مىباشد، منشأ جميع مناسبات، صفات و اسماء است و چون صفت تكوين بر فعل مبتنى است، مناسبت فعل نسبت به صفت شديدتر است و أثر صفت فعل در مصنوعات و مفعولات، ظاهرتر و عيانتر است، از غير آن از صفات و اغلب اسماء إلهيّه كه به صور أسماء ذات و صفات و افعال، متجلّى مىشوند و اوّلين تجلّى الهى بر قلوب سالكان از قبيل تجليّات فعليّه است كه سالك در مقام مظهريّت تجليّات فعليّه، همة اشياء را نيكو و جميل و زيبا مىبيند كه “نازنين جمله نازنين بيند” و قال العارف الرّبّاني الشّيخ الأجل:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
سالك در اين مرحله كه مقام تجليّات فعليّه باشد، همه چيز را جميل ديده و به تدريج از رؤيت جلال هر شيء و جمال صورى و معنوى آن، ظاهر در همة مظاهر، فعل وحدانى حقّ
را شهود مىنمايد كه در علل و اسباب و معاليل و مسبّبات سارى است و به تدريج از ناحيه جمعيّت وحدت فعل بين او و محبوب لم يزلى، بعد از تعديل قوا و آلات نفس، آثار محبّت ظاهر مىشود و حُجُب نفس كم كم رقيق و نازك گرديده و بر محبّ سالك آثار توحيد فعلى قوى و شديد تجلّى مىنمايد.”453
از جمله قواعد مرتبط با بحث جمال آنست که هر جمال در هر عيني متناسب و مقتضي با ذات آن شيء ظهور ميکند. يعني به تناسب همان حسّي که قرار است زيبايي را درک کند زيبايي جلوه ميکند. خدا زيباست و لذا لازم است آنچه مربوط به اوست يعني نماز را نيز زيبا به جا آورد. به همين دليل در نماز هم به زيبايي دهان با مسواک زدن توجّه شده و هم به وضو گرفتن و طهارت به عنوان زيبايي جوارح ظاهري.454 حقّ زيباست و از اينرو تجمّل براي او نسبت به باقي موارد اولويت دارد. ولي براي زينت دادن نفس لازم است انسان خود را به صفات و اسماء الهي زينت دهد.455 جالب آنکه او ارتباط وثيقي بين جمال و ستر برقرار ميکند. به نظر او هر جا جمال الهي وجود دارد ستر و پوشش نيز به تناسب همان لازم است. در انديشة ابنعربي زن به نسبت مرد در حکم نفس براي بدن است. از اينرو زن بايد زينت شود و اين زينت خود را از نامحرم بپوشاند. تنها کسي به درک جمال نائل ميشود که نسبت به مرتبه مَحرَم شده باشد. از آنجا که در حالت إحرام زينت حرام است و همه نسبت به زن نامحرم هستند؛ پس وجوب ستر نيز برداشته ميشود. زن خود را مستور ميکند که او را که محلّي براي ظهور جمال الهي است، از دسترس خارج کند؛ حال که در احرام ذاتاً از دسترس خارج شده ديگر حکم ستر صورت هم برداشته ميشود. در ضمن ظهور زيبايي براي او در حالت عادي حرام بوده ولي در زمان احرام اين وجوب ستر برداشته ميشود و به جاي آن محرّمات بسيار ديگري قرار ميگيرد. يعني بدون حدود و محرّمات نميتوان به مقامات بالا دست يافت. اين تفاوت در حُجُب و مَقامات در نسبت ميان شب قدر به شبهاي ديگر نيز صادق است.456 در انديشة عرفاني ابنعربي رابطة ميان جَمال و ستر در پرتو آيات قرآن معناي خاصّي يافته است. هرچه زيبايي وجوه تازهاي مييابد ستر آن نيز به نوبة خود لازم ميشود. بدون ستر زيبايي در يک مقام مرتبة بعدي زيبايي حاصل نميشود. مثلاً يوسف عليه السلام براي نائل شدن به مرتبة بالاتر جمال در ستر قرار گرفت. براي تلألؤ جمالش در ديد مردم مصر بايد در چاه ميافتاد و براي بيشتر شدن جمالش در حدّ وزارت و صدارت در زندان زليخا مستور ميشد. بدون ستر و حجاب، جمال به مراتب بعدي خود نائل نميشود. در أسماء و صفات الهي نيز هر صفتي ظهوري دارد و حجابي و تا حجاب نباشد درک مرتبة بالاتر ميسور نخواهد بود.
اين اصل (يعني لزوم حجاب و ستر) در جاي ديگري از انديشة ابنعربي نيز مورد اهتمام قرار گرفته است؛ يعني وجوب حاجب براي سلطان تا مقام او نزد عموم مردم حفظ شود. همانگونه که دين خدا به حاجباني که انبياء عظامند نياز دارد تا حدود شرع رعايت شود و مسيري غير از مسير درست رسيدن به خواست الهي پيموده نشود و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حاجب حجاب براي عموم رسولان است، هر مرتبهاي از ظهور حقيقت نياز به حجاب خاصّ خود دارد.457
بر طبق آيات الهي خلق جنّ و انس براي عبادت است و عبادت نيز براي محبّت است؛ غير از انسان تمامي موجودات ديگر به واسطة حمد خود خداوند را تسبيح ميکنند و چون شهودي همچون انسان ندارند، محبّتي نيز مانند او ندارند. لذا به نظر ابنعربي اسم جميل تنها در انسان تجلّي دارد. اين انسان است که تمامي مخلوقات را مَظهر جمال الهي ميبيند و از اينرو همه را زيبا ميداند. انسان عارف تنها به خدا و مَظاهر او محبّت ميورزد؛ پس چنين انساني دوستدار تمامي مَجالي الهي است. در ضمن اسم غَفور نيز به معناي پوشاننده است و خداوند که اسم ودود را با غفور ميآورد به اين دليل است که به اهميت ستر در کنار محبّت و زيبايي اشاره کرده باشد. در تمامي عشّاق عالَم محبّت به مَجلاست امّا با دقت به حقّ تعالي، هرچند خود فرد نداند. ابنعربي صاحب چنين مقامي را عبد الجميل مينامد. خداوند در اين مقام دستور ميدهد زينت خود را براي مساجد برگزينيد و چون هر زينتي به خدا برميگردد، زينت انسان همان زينت خدا ميشود.458
او عالم را خلق شده در غايت جمال و کمال ميداند؛ خدا چون جمال را دوست دارد و خود نيز زيباست پس عالم را خلق کرده تا زيبايي خود را در آينهاي ديگر نيز مشاهده کند. از اين رو اگر کسي خود را براي خدا زينت دهد، خدا نيز او را دوست خواهد داشت. او اين موضوع را به آية شريفة قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ الله (آلعمران؛ آية 92) نيز مرتبط ميداند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله زيبا بوده و نظيف و امر الهي نيز بر متابعت از او دلالت دارد. پس به نوعي به اين معنا ميشود که خود را مانند من زينت کنيد تا خدا شما را دوست بدارد؛ چون خدا زيبايي را دوست دارد و من به بهترين وجه خود را زيبا ميکنم.459
محييالدّين بر طبق حديث إنّ الله جميل به اين نتيجه ميرسد که خداوند عالم را بر صورت خود که در نهايت زيبايي است، در غايت زيبايي خلق کرده است. اين عالم همان نظام احسني است که بهتر از آن قابل تصوير نيست. از اينجاست که گفته ميشود خدا به هر موجودي هرآنچه ميتوانسته داشته باشد ميدهد “أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ”460
3- حقيقت، تجلّي و نزول
نزد ابنعربي حقيقت در هر نشئه که ظاهر ميشود، متلبّس
به أحکام همان مرتبه خواهد بود. او اين موضوع را از آيه 9 سورة انعام برداشت ميکند. خداوند در اين کريمه ميفرمايد: “اگر خداوند پيامبر را يک فرشته انتخاب ميکرد، حتماً او را در قالب يک انسان قرار ميداد و همان لباس انسانها را بر تن او ميکرد.”461 قيصري در توضيح مقصود ابنعربي چنين ميگويد: “ظهور خليفه در هر زماني از زمانها لازم است تا با او طلب أنس حاصل شود و هر كدام از مردم به كمال شايسته متّصف شود. همانطور كه خداوند سبحان فرمود: اگر او (پيامبر) را فرشته قرار داده بوديم قطعاً او رابه شكل انساني (مردي) قرار ميداديم و بر آنان آنچه را برشما پوشانديم، ميپوشانديم و ظهور آن حقيقت با كمالاتش اوّلاً ممكن نبود؛ پس حقيقت به اشكال خاصي كه هركدام از آنها در مرتبه سزاوار همان زمان باشد، ظاهر شد”462
به نظر او تمامي مظاهر عالم تنزّل يافته صفات و أسماء الهي هستند. پس در اين ديدگاه ارتباط وثيقي ميان بحث تجلّي و نزول وجود دارد؛ به گونهاي که]]>