نظریهها و مکاتب روانشناسی درباره خلاقیت
1 min read
نظریهها و مکاتب روانشناسی درباره خلاقیت
در ارتباط با خلاقیت یک نظریه منحصر به فرد که مورد قبول همگان باشد وجود ندارد امّا میتوان نظریهها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: 1- دیدگاه خواستگاهی 2- دیدگاه فرآیندی
دیدگاه خواستگاهی: گروهی از روانشناسان و روانکاوان بیشتر به خواستگاه خلاقیت توجه کرده اند نه به فرایند آن از جمله نظریه پردازانی که با این دیدگاهها موافقاند در زیر آمده است.
2-6-4- نظریه روان تحلیلگری
بنا به گفته زیگموند فروید(1959) خاستگاه خلاقیت در تعارضی است که در ذهن نیمه هوشیار وجود دارد. دیر یا زود ذهن ناخود آگاه[1]، راه حلی برای تعارض پیدا میکند. اگر این راه حل فعالیتی را تقویت کند که توسط خود یا بخش آگاه شخصیت تعیین شده است؛ نتیجه آن در رفتار خلاق مشخص میشود و اگر راه حل یاد شده با خود مغایر باشد آن را واپس میزند یا به صورت روان رنجوری ظاهر میشود. بر این اساس، روان رنجوری و خلاقیت از منبع مشترک که همان تعارض در نا خودآگاه است تغذیه میکنند شخص خلاق و روان نژند با یک نیرو یعنی انرژی نا خودآگاه رانده میشوند. بنا براین، شخص خلاق اندیشههای آزاد خیز نا خود آگاه را میپذیرد. او قدرت خود بر نهاد را کم کرده تا گرایشهای آنی، تکانههای خلاقی که از طریق ناخود آگاه بوجود آمده است را از آستانه خود آگاه عبور دهد. از طرفی فروید معتقد است که خلاقیت مخصوصاً خلاقیت هنری جایگزین بازیهای کودکی است. تلاشی که برای حل تعارض ناخود آگاه انجام میگیرد نیز ناشی از تجارب کودکی است، به عبارتی نیازهای سر کوفته کودکی به صورت کار یا هنر تجلی مییابد. او معتقد است که فکر تازه سبب برخورد با تضاد ایجاد میشود و این همانند مکانیسم دفاعی است. در واقع خلاقیت نیز نوعی مکانیسم دفاعی است پس فرد برای ارضای سایقهای خاصی دست به خلاقیت میزند تا تعادلی را که آن سایق به هم زده دوباره باز یابد(به نقل از پرونیان نسب، 1387).
2-6-5- نظریه روان تحلیل گری جدید
بر خلاف فروید پیروان جدید فروید معتقدند که خلاقیت محصول ذهن نیمه هوشیار است نه ناخود آگاه،خلاقیت مستلزم آزادی موقتی نیمه هوشیار هم از فرآیندهای ذهن آگاه و هم ناآگاه است. تفاوت نیمه آگاه و خود آگاه این است که هنگامیکه خود در راحتی است ذهن نیمه آگاه برای یادآوری باز است و تفکر خلاق هنگامیکه بروز میکند خود به طور اختیاری و موقتی از برخی نواحی نیمه آگاه عقب نشینی میکند تا بعداً آن را به گونه ای مؤثر کنترل کند. خلاق کسی است که میتواند نسبت به دیگران با آزادی بیشتری از من نیمه هوشیار بهره برداری کند. ذهن نیمه هوشیار به دلیل آزادی در جمع آوری ایدهها و آرایش مجدد آنها سرچشمه خلاقیت به شمار میآید. به طور خلاصه، بی همتایی خلاقیت یعنی توانایی یافتن چیزهای تازه و ترکیب آنها بسته به میزانی که وظایف ذهن نیمه آگاه بتواند براین دو نگهبان ستمگر فعالیت کند (پروینیان نسب، 1387).
شاچتل[2] (1959) بر خلاف این عقیده که خلاقیت را ابراز سایقهای درونی میدانند، معتقد است که خلاقیت نتیجه قدرت پذیرش بیشتر تجربه است. پذیرا بودن ذهن نسبت به تجربه مستلزم تحمل تعارض و ابهام، عدم معقولات فکری غیر قابل انعطاف و رد این عقیده که همه جوابها را میداند، است. اسکاکنل دو روش اصلی ادراک و یا ارتباط بین ذهن[3] و عین[4] را از هم متمایز میکند. یکی خودمدار[5] یا ذهن مرکز و به این خاطر ذهنی است، دیگری شیء مدار[6] یا عین مرکز که سعی میکند هر چیزی را آن گونه که هست بفهمد. قاعدتاً ادراک خود مدار زمان نوزادی و کودکی، در نوجوانی و بزرگسالی جای خود را به شئ مدار میدهد. بنابراین، خلاقیت عبارت است از توانایی پذیرا بودن در برابر جهان یعنی برتر دانستن درک شیء مداری و دیدن چیزها با تمامیّت و واقعیتشان، نه بر اساس عادت و علاقههای شخصی از طرف دیگر، فقدان خلاقیت عبارت است از نپذیرفتن تجربیات
2-6-6- ای. جی. اسکاکتل
برخلاف این عقیده که خلاقیت را بر اساس سائقهای درونی میداند اسکاکتل[7] (1959)، معتقد است که خالاقیت نتیجه ی قدرت پذیرش بیش تری برای تجربه است. پذیرا بودن ذهن نسبت به تجربه مستلزم تحمل تعارض و ابهام، عدم مقولات فکری غیر قابل انعطاف و رد این عقیده که فرد همه جوابها را میداند، است.
اسکاکتل (1959) در روش اصلی ادراک و یا ارتباط بین ذهن[8] و عین[9] را از هم متمایز میکند. یکی خودمدار یا ذهن مرکز و به این خاصر ذهنی است، دیگری شیء مدار[10]، یا عین مرکز که سعی میکند چیزهارا آن گونه که هستند بفهمد، قاعدتاً ادراکِ خودمداریِ زمانِ نوزادی و کودکی، در نوجوانی و بزرگسالی جای خود را به شیء مداری میدهد. بنابراین، خلاقیت عبارت از توانایی پذیرا بودن در برابر جهان یعنی برتر دانستن در کساشیهای مداری و دیدن چیزها با تمامیت و واقعیتشان است نه براساس عادتهای شخصی. از طرف دیگر، فقدان خلاقیت عبارت از حالت ناپذیرا بودن نسبت به تجربه است.
2-6-7- وایت
وایت (1959) از اسکاکتل پارافراتر گذاشته و استدلال میکند که انگیزه ی پیشرفت در رشد کودکان ارضای هر سائقی نیست، بلکه داشتن کنش متقابل با محیط است که وی آن را انگیزش شایستگی[12] مینامد. یک کودک نه تنها سائق هایی دارد که با ارضاء شدن کامیاب میشوند؛ بلکه برای هیجان، تازگی و فرصت مقابله با مسایل نیازهای ی دراد که فقط میتوانند به وسیله محرک ارضا شوند فرض میکنیم که شخص در اثر بیش فعالی ناکام شود، اما ممکن است کار بسیار سنگینی در دست داشته باشد و یا زیر بارگران مسایل فکری و شخصی باشد. به همین صورت ممکن است فرد به سبب کم تحرکی احساس ناکامیمیکند؛ زیرا فرصت کمیبرای تجربه کردن و اکتشاف دارد؛ مسأله ای که امروزه دامنگیر بسیاری از مردم است.
2-6-8- نظریه تداعیگرایی
درقرن نوزدهم، مکتب مسلط روانشناسی در انگلستان و آمریکا نظریه تداعی گرایی بود که ریشه آن به جان لاک[13]بر میگردد. تداعی گرایی را میتوان این گونه بیان کرد که: تفکر عبارت است از مرتبط نمودن ایدههای ناشی از تجربه، بر اساس فراوانی، تازگی و وضوح، هر اندازه که دو ایده بیشتر، تازهتر و واضحتر با هم مرتبط باشند، وقتی یکی به ذهن میآید به احتمال زیاد دیگری نیز آنرا همراهی میکند(نلر،2002). بر اساس نظریه تداعی گرایی، ایدههای نو، از ایدههای قدیمیو به وسیله فرآیند آزمون و خطا به وجود میآیند، فرد موقع روبرو شدن با مسأله ای، تلفیقی از ایدهها را یکی بعد از دیگری فرا میخواند تا آرایشی برای راهیابی پیدا کند. این ترکیب، ایده تازه او را شکل میدهد. بنابراین، تفکر خلاق عبارت است از: فعال کردن ارتباطات ذهنی به نحوی که یا ترکیب درست خود را بروز دهد و یا شخص از آن دست بردارد. لذا میتوان گفت هر اندازه که شخص تداعی بیشتری حاصل کند، ایدههای بیشتری در اختیارخواهد داشت.
با این حال تداعیگرایی به سختی از عهده ی تبیین حقایق شناخته شده خلاقیت بر میآید. تفکر تازه، به معنای جدا کردن ایدههای قبلی از زمینه و ترکیب کردن آنها به منظور ایجاد تفکر بکر و دست نخورده است. چنین تفکری ، ارتباط موجود را نادیده گرفته و ارتباط منحصر به خود خلق میکند. ایدههای تازه ی کودکی خلاق را به دشواری میتوان به ارتباطات بین ایدهای ناشی از تجارب گذشته او نسبت داد، زیرا که تجارب مشابه ممکن است نتوانند حتی اندیشه ی بکری در کودکی نسبتاً غیر خلاق به وجود آوردن. در واقع، شخص انتظار دارد که با تکیه بر ارتباطات گذشته، به تولید پاسخهای قابل انتظار و پیش پا افتاده ای نایل شود نه پاسخ هایی که بکرو دست نخورده هسند (نلر، به نقل از مسدد، 1380).
2-6-9- نظریه رفتارگرایان
اساس مکتب رفتارگرایی نشأت گرفته از تداعیگرایی است. رفتارگرایان، رفتار خلاق را عبارت از رفتاری میدانند که از طریق تقویتهای محیطی فرا گرفته شده است. رفتار گرایان برای فرد در تولید خلاق حداقل نقش را قائلند و آنها میگویند که محصولات خلاق معمولاً از راه تغییرات تصادفی به دست میآید که به خاطر پیامدهای مثبت شان انتخاب میشوند (به نقل از جعفریان،1387).
2-6-10- نظریههای انسان گرا
از نظر راجرز[14] (1962، به نقل از جعفریان، 1387) عبارت است از: «ظهور یک فرآورده ارتباطی نو ظهور در علم که از یک سو از بی همتایی فرد سرچشمه میگیرد و از سوی دیگر از مواد، رویدادها، مردم با اوضاع احوال زندگی»، راجرز نیز معتقد است که انگیزه اصلی خلاقیت گرایش انسان در به فعالیت در آوردن خویشتن، کشش به سوی پیشرفت، رشد، پختگی گرایش به آشکار سازی و به کار انداختن همه قابلیتهای ارگانیسمیبا خویشتن است. بنابراین فرد خلاق کسی است که استعداد بالقوه انسان بودنش کامل است. بر مبنای رویکرد انسان گرایی شرایط درونی خلاقیت را نمیتوان تحمیل کرد. برای رشد خلاقیت باید با ایجاد شرایط بیرونی، امکان ظهور توانایی بالقوه افراد را فراهم کرد. شرایط اصلی در این زمینه آزادی و امنیت روانی است. آزادی کامل زمانی محقق میشود که فرد درباره آن چه در ژرف ترین قسمت خویشتن هست بیندیشد، احساس کند و همان باشد. زمانی که فرد مورد پذیرش بی قید و شرط قرار گیرد؛ میفهمد که میتواند هر آنچه هست باشد. پس در او احساس امنیت به وجود میآید (به نقل از استادی، 1384). مزلو[15] خلاقیت را شامل دو حالت خلاقیت استعداد ویژه و خلاقیت خود شکوفایی میداند. لذا میتوان این دو مفهوم را از یکدیگر تمییز داد. مفهوم خلاقیت استعداد ویژه را میتوان با وجود روان رجوری ابراز نمود، امًا مفهوم خلاقیت خود شکوفایی، تجًلی شخصیتی سالم و یگانه یا به صورت شخصیتی که از روانجوری به سوی سلامتی روان سوق مییابد، است (به نقل از جعفریان، 1387). خلاقیت نوع ویژه ای از حل مسأله است. حل مسأله فعالیتی عینی تر از آفرینندگی است و از آن هدف مشخص تری دارد. یعنی بیشتر بر واقعیت استوار است و هدف آن عینی و بیرونی است، در حالیکه آفرییندگی بیشتر جنبه شخصی دارد و زیادتر از حل مسأله به شهود و تخیل .ابسته است، هسته اصلی تمام مفاهیم مربوط به آفرینندگی به راههای تازه، اصیل، مستقل و تخیلی اندیشیدن درباره انجام کارها میانجامد (به نقل ازسیف، 1387).
2-6-11- نظریه گشتالت و شناخت گرایی
گونهای دیگر از تبیین خلاقیت این است که، تفکر خلاق بازسازی گشتالت[16]ها یا الگوهایی است که از نظر ساختاری[17] ناقص هستند. تفکر خلاق معمولاً با وضعیتی مسأله دار شروع میشود که جنبهای ناتمام است. شخص این مشکل را به عنوان یک کل در نظر میگیرد، سپس پویایی[18] خود مسأله نیروها و تنشهای درون آن، خطوط فشار مشابهی را در ذهن به وجود میآورند. با دنبال کردن این خطوط فشار، راه حلی پیدا میکند که هماهنگی کل را به آن باز میگرداند. وی از طریق این فرآیند، نوعی اشتیاق ذاتی یعنی گرفتن الگویی کلی و با گردانیدن نظم به آن را ارضاء میکند (فلدهوسن[19]، 1995). طبق نظریه شناختی، خلاقیت به عنوان یک روش تازه در حل مسائل جدید است، حل مسائلی که شخص برای آن جواب مشخص ندارد، یعنی قبلاً راه انجام آن را یاد نگرفته است. تأکید شناخت گرایی بر استفاده از تجربههای قبلی در یادگیری است در حالی که نظریه گشتالت آن را به طور کامل رد میکند. وایزبرگ[20] (1993) معتقد است خلاقیت همان افکاری است که ما هر روز از آن استفاده میکنیم. ما به راحتی میتوانیم با استفاده از روش قدیمیچیز تازه ای تولید کنیم. شناخت گرایان و گشتالتی ها، فرآیند تفکر خلاق را بر مبنای کل گرایی توصیف میکنند، در حالی که کل، تنهاوسیله ای برای تحقق خلاقیت میباشد. معمولاً درک کل موجب تفکر خلاق نمیشود، زیرا تفکر در نتیجه شناخت روابط در ارتباط با کل ایجاد میشود. به علاوه در بیشتر اوقات نیز بدون آنکه هنوز فرد، کل مسأله را در نظر داشته باشید موفق به تفکر خلاق با فرضیهها و حدسهای هوشمندانه ای میشود (حسینی، 1378) به طور خلاصه، نظریه گشتالت، آن نوع تفکر خلاق که فرد را وادار به پرسش سؤالهای بکر میکند، تبیین نمیکند (فلدهوسن، 1995).
2-6-12- دیدگاه گیلفورد نسبت به خلاقیت
به نظر گیلفورد (1987)، تفکر واگرا ویژگی مهم آفرینندگی است. در این نوع تفکر جواب قطعی وجود ندارد و تعداد زیادی جواب احتمالی ممکن است موجود باشدکه از نظر منطقی هر یک از آنها درست است. گیلفورد برای تفکر واگرا 8 عامل را ذکر میکند که عبارتند از:
- سیالی کلام[21] که توانایی تولید واژههایی است که نیازهای نمادین معینی را بر طرف میسازد. برای اندازه گیری آن از شخص خواسته میشود فهرستی از واژهها را با پیشوندهای معینی ارایه دهد.
- ایده پروری[22] که توانایی فراخوانی ایدههای بسیار، در موقعیتهای رها از محدودیت هاست و کیفیت پاسخ اهمیتی ندارد. برای سنجش این عامل از فرد خواسته میشود. فهرستی از کاربردهای یک شیء معمولی مانند آجر و روزنامه را ارایه میدهد.
- انعطاف پذیری خود جوش معنایی[23] که توانایی تولید ایدههای گوناگونی است که شخص آزادی انجام آن را دارد. این توانایی را میتوان به این صورت سنجید که شخص بخواهند فهرستی از کاربردهای شیء معمولی را اریه میدهد، امًا این کاربرد ها، بر اساس تعداد موارد کاربردهای پیشنهادی محاسبه میشود.
- انعطاف پذیری خود جوش تصاویر[24]، با توانایی فهم تغییرات سریع، از نگارههای دیداری که قابل درک هستند تشکیل شده است.
- تداعی پروری[25] یعنی توانایی تولید واژهها از حوزه یک معنی محوری، برای اندازه گیری این استعداد از فرد میخواهند تا فهرستی از مترادفهای واژه معینی را فراهم سازد.
- تعبیر پروری[26]، توانایی نادیده گرفتن شکل مجموعه ای از خطوط، جهت دیدن شکل خطوطی دیگر است. مثل پیدا کردن چهره هایی که خطوط آنها به عنوان بخشی از اشیاء بزرگتر، از این نظر پنهان شدهاند.
- سیالی سازگاری نمادین[27] یعنی توانایی ساختار جدید موقعیت و یا مسأله، وقتی شخص با موضوعی نمادین سرو کار دارد. برای سنجش این توانایی از شخص خواسته میشود با برداشتن تعداد معینی از چوبهای کبریت که مربع یا مثلثهایی را تشکیل میدهند، تعداد معینی مربع یا مثلث باقی میگذارد.
- ابتکار که توانایی ارایه پاسخهای غیر معمول، دور از ذهن یا زیرکانه است.
2-6-13- کوشلر
کتاب آرتور کوشلر (1964) به نام «کنش آفرینش[29]» جاه طلبانه ترین تلاش است که تا کنون برای جمع آوری یافتههای علوم مختلف و شهر ساختن آنها در نظریههای متعددی از خلاقیت انجام است وی در کتاب خود بر آن است که نظریه خود را در مورد ماهیت خلاقیت به صورتی که در شوخ طبعی و عملی ابراز میشود، تألیف کند و آخرین نتایج روان شناسی فیزیولوژیک، عصب شناسی، ژنتیک و برخی علوم دیگر را در آن منظور کند. ایده اصلی او این است که تمامیفرآیندهای خلاق الگوی مشترکی دارند که وی آن را ارتباط دو وجهی[30] مینامد و آن پیونددادن سطوح تجربههای بی ارتباط قلبی با مبنای داوری است. فرد موقع تفکر خلاق همزمان، به بیش از یک زمینه تجربی میاندیشد؛ حال آنکه در تفکر معمولی، راه هایی را دنبال میکند که تداعی آنها گذشته را در بر میگیرد. (نلر، به نقل از مسدود، 1380). بنابر نظر کوشلر هر الگویی از اندیشه و یا رفتار توسط مجموعه ای از قواعد[31] (یا رمز[32]) کنترل میشود که یا ذاتی هستند و یا آموخته شده اند. در عین حال، این الگو دارای انعطاف پذیری معینی است تا بتواند به طور گزینشی، گستره ای از شرایط محیط، واکنش نشان دهد. (کفایت، 1374). نتیجه ای که از این مباحث به دست میآید این است که با وجود نبودن نظریه ای قطعی در زمینه خلاقیت، باید با بنش ناشی از نظریه هایی موجود راه حلی پیدا کنیم. برای تبیین متافیزیکی وگهانی خلاقیت ممکن است از فیلسوفان نظریه ی تکاملی مثل وایت، برای تبیین نقش ناخودآگاه در خلاقیت از فروید، برای آگاهی از این که خلاقیت تا چه اندازه پاسخی به محیط خارج ما است از نظریه اسکاکتل استفاده میکنیم. بهترین تلاش تا زمان حال در مورد خلاقیت در کل شخصیت را راجرز انجام داده است. در مجموع خلاقیت از شیوههای فرزند پروری والدین، ایجاد امکانات محیطی و نوع آموزشها و میزان پذیرش آن توسط آموزش و پرورش رسمیایجاد میشود.
[1] .unconcious
[2] .Schachtel
[3].subject
[4] .object
[5] .autocentric
[6]. allocenteric
[7] .schachtel
[8] .Subject
[9] .Object
[10] .autocentric
[11] .white
[12] .competence motivation
[13]. John lock
[14].Rogers
[15].Maslow
[16]. Geshtalt
[17]. structural
[18]. dynamic
[19].Feldhusen
[20]. Weisberg
[21].word fluency
[22].ideational fluency.
[23].semantic spontancous flexibility.
[24]. figural spontaneous flexibility
[25]. associational fluency
[26]. experssional fluency
[27]. symbolic adjusted fluency
[28] .Koestler
[29] .The act of creation
[30] .bisociation
[31] .rules
[32] .code
]]>