هیجان چیست؟
1 min read
– هیجان چیست؟
مطابق آنچه گفته شد، از ابتدای پیدایش نظریههای هوش، پژوهشگران این حوزه به صورت تلویحی پی برده اند که در صورتی که هوش را توانایی سازگاری و عملکرد موثر بدانیم، این عملکرد با اندازه گیری صرف توانمندیهای عقلانی بدون در نظر گرفتن اطلاعاتی که هیجانها در اختیار میگذارند، قابل پیش بینی نخواهد بود ؛ چرا که در بررسی هیجان نشان داده شده است که پژوهشگران به تدریج به این واقعیت پی برده اند که هیجانها نقش انگیزش و هدایتگر رفتار سازمان یافته و انطباقی را دارند (لردنگلو، 2008)
در این زمینه پژوهشگرانی چون وکسلر سعی کردند توانمندیهای مربوط به هیجان را در تعریف خود از هوش و در نتیجه در آزمون آن بگنجانند و کسانی چون ثرندایک و گاردنر سعی کردند این تواناییها را در قالب انواع هوش در حوزه اندازه گیری وارد کنند. تلاشهای انجام شده در این حوزه به تدریج منجر به تمایز بیشتر انواع هوش و یافتن راههای معتبر در زمینه اندازه گیری آنها گردیدند تا اینکه در نهایت سالوی و مایر (1990) به منظور ایجاد چارچوب جهت گردآوریهای بررسیهای مربوط به توانمندیهای هیجانی به عنوان هوش از یک طرف و تفاوتهای افراد در زمینه ارزیابی هیجانها و بکارگیری آنها در سازش و حل مساله در طرف دیگر و همچنین یکپارچه کردن زمینه ساخت مقیاسهای متنوع در زمینههای مرتبط با هیجان همچون مقیاسهای ناگویی خلقی[1]، تجلی هیجان[2] و همدلی[3] مفهوم هوش هیجانی را معرفی کردند. آنچه که هوش و هوش هیجانی را به نوعی به یکدیگر پیوند میدهد مفهوم هیجان است. هیجانها از جمله مفاهیمی هستند که بیشترین مناقشات نظری را در بر داشته اند. هیجانها پدیدههای چند وجهی هستند که شامل حالتهای عاطفی و ذهنی یا همان احساس، واکنشهای زیستی و فیزیولوژیکی، گرایش به عمل یا بعد کارکردی و نهایتا بعد اجتماعی میباشند. پس هیجان ساختاری روان شناختی است که چهار جنبه یک تجربه را با هم رخ میدهند و شامل پدیدههای ذهنی، فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی هستند، به هم پیوند میزند (سید محمدی، 1378).
چنانچه فریجدا[4] (2000) اظهار میکند هدف هر کدام از تبیینهای روان شناختی که انتخاب گردد، فهم پدیده هیجان و فهم شرایط رخ دادن آن است. او معتقد است پدیده قابل مشاهده میتواند به شیوههای بسیار متفاوت و در سطوح متفاوتی از تحلیل و ترکیب، توصیف و تبیین گردد ؛ هر چند که کاملا آشکار نیست پدیده ای که تبیین میگردد چیست. پس از این است که بحثهای متنوع اخیر و واگرایی نظریهها در این حوزه رخ مینمایاند. هری[5] و پرت[6] (2000) معتقدند هنگامی که روان شناسان بدانند این پدیدهها چگونه با هم ترکیب شده و تعامل مینمایند، خواهند توانست بگویند که هیجان چیست (لردنگلو، 200).
سالوی و مایر (1990) در توصیف هیجانها میگویند : هیجانها پاسخهای سازمان یافته ای هستند که از مرز تعداد زیادی سامانههای روان شناختی شامل سامانههای فیزیرلوژیکی، شناختی، انگیزشی و تجربی میگذرند.
هیجانها نوعا در پاسخ به یک رویداد بر میخیزند که چارچوب معنایی مثبت و یا منفی برای فرد دارند (آرنولد[7]، 1970) ؛ این رویداد میتواند درونی و یا بیرونی باشد (لردنگلو، 2008).
با توجه به چند وجهی بودن هیجان و اینکه افراد انواع متفاوتی از هیجانها را تجربه میکنند، این سوالات پیش میآید که آیا هیجانهای مختلف واکنشهای فیزیولوژیکی متفاوت دارند و اینکه تفاوت هیجانها تفاوت در کیفیت است یا کمیت. این سوالات موجب پدید آیی نظریههای متعدد و گاه مناقص در خصوص هیجان شده است که نظریه جیمز ـ لانگه[8] از این جمله است.
جیمز [9](1884 ؛ به نقل از خداپناهی، 1375) معتقد بود که بدن در مقابل محرکهای هیجان انگیز متفاوت، واکنشهای متفاوتی بروز میدهد. او ابراز داشت که تجربه هیجانی به دنبال ادراک تغییرات بدنی خاص رخ میدهد. لانگه[10] (1885 ؛ به نقل از خداپناهی، 1375) نیز در همان زمان این عقیده جیمز را پذیرفت. پس از آن اشخاصی چون والتر کنون[11] (1927 ؛ به نقل از کرنلیوس[12]، 1996) با طرح این انتقاد که واکنشهای فیزیرلوژیکی بدن آرام و کند اتفاق میافتند و وجه احساسی و عاطفی هیجان سریع اتفاق میافتد و در نتیجه تجربه ذهنی هیجانی نمی تواند پیامد تغییرات فیزیولوژیکی باشد، دیدگاه جیمز ـ لانگه را به چالش طلبیدند. از آن پس تضاد شناخت[13] و هیجان نیز کم کم در بین نظریه پردازان سر برآورد. در این زمینه کسانی چون باک [14](1984 ؛ به نقل از آیزنک[15]، 2000) معتقدند که هر دو نظریه شناخت و زیست شناسی واقعیت دارند. از نظر باک انسانها دو سامانه همزمان برای فعال سازی هیجان دارند، سامانههای فطری که خودانگیخته اند و نوعی سامانه فیزیولوژیکی اولیه اند که به صورت غیر ارادی به محرکهای هیجانی واکنش نشان میدهند. این دو سامانه به صورت مکمل و تعاملی موجل برانگیختن و تنظیم تجربه هیجانی میشوند.
چنین دیدگاههایی از طریق یافتههای عصب شناختی اخیر توسط لی دوکس[16] (1993 ؛ به نقل از گلمن 1995) و داماسیو (2004) تایید شده است.
کارکرد هیجانها از جمله سطوح مورد مطالعه درباره این مفهوم است (فریجدا، 2000) که البته دیدگاههای متفاوتی را دامن زده است. بلاچیک (2003) رفتار هیجان را در خدمت هشت عمل اصلی میداند که عبارتند از : محافظت، نابودی، تولید مثل، اتحاد مجدد، پیوند جویی، طرد، کاوش و تشخیص موقعیت.
ایزارد [17](2004) فهرستی از کارکردهای اجتماعی هیجانها را عرضه میکند که در چهار مجموعه خلاصه میشود :
- آسان سازی انتقال حالتهای اساسی
- تنظیم نحوه پاسخ دهی به دیگران
- تسهیل تعامل اجتماعی
- ترغیب رفتار اجتماعی
تامکینز[18] (1962؛ به نقل از کرنلیوس، 1996) رویکردی تعاملی را مطرح میکند و هیجانها را عامل انگیزشی مهمی در تعیین رفتار میداند.
دقت در سیر نظریههای مربوط به هیجان دو سنت را آشکار میسازد که به صورت متوالی رشد کرده اند. سنت اول عقیده ای است که هیجان را پاسخی نامنظم و مخرب میداند (یونگ، 1963 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ یونگ، 1940 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ شفر [19]و همکاران، 1940 ؛ به نقل از سالوی و ماایر، 1999 ؛ یونگ 1999. یونگ، 1959، به نقل از پلاچیک، 2003) هیجانها را آشفتگیهای تند افراد به عنوان یک کل میداند. متون اولیه، هیجانها را به عنوان یک پاسخ سازمان نایافته که عمدتا احشایی و ناشی از کمبود سازگاری موثر است، توصیف میکنند. از این منظر هیجان ناشی از عدم کنترل کامل مغز و وجود ردی از ناهشیاری فرض میشود (سالوی و مایر، 1990). سنت دوم، هیجان را یک پاسخ سازمان دهنده میداند (لیپر، 1948 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ استربروک، 1959 ؛ به نقل از سالوی و مایر، 1999 ؛ ماندلر، 1975 ؛ به نقل از سالوی و مایر 1999). لیپر (1948 ؛ به نقل از پلاچیک، 2003) معتقد است هیجانها برانگیزانندههایی هستند که افراد را یمت فعالیت هدایت میکنند. همچنین نظریات جدید هیجانها را به عنوان هدایت کنندههای انطباقی فعالیتهای شناختی میدانند (سالوی و مایر، 1990 ؛ ایزارد، 2001).
[1]. alexithymia
[2]. emotional expression
[3]. empathy
- Frijda
[5]. Harre
[6]. Parrot
[7]. Arnold
- James – Lange theory
- James
- Lange
- cannon
- cornelius
[13]. Cognition
[14]. Baak
[15]. Eysenck
[16]. Ledux
- Damasio
[18]. Tomkinz
[19]. Schaffer
]]>